عاقبت ترک امر به معروف و نهى از منكر
وقتى در جامعه گناه منتشر شود و مردم با گناه خو بگيرند، كار كسى كه در رأس جامعه قرار دارد و مى خواهد مردم را به خير و صلاح و معروف و نيكى سوق دهد، با مشكل مواجه خواهد شد؛ يعنى نخواهد توانست، يا به آسانى نخواهد توانست و مجبور است با صرف هزينه ى فراوان اين كار را انجام دهد. يكى از موجبات ناكامى تلاشهاى امير مؤمنان با آن قدرت و عظمت در ادامه ى اين راه، كه بالاخره هم به شهادت آن بزرگوار منجر شد، همين بود. روايتى كه مى خوانم، روايتِ تكان دهنده و عجيبى است. مى فرمايد: «لتأمرنّ بالمعروف و لتنهون عن المنكر او ليسلّطنّ الله عليكم شراركم فيدعو خياركم فلا يستجاب لهم»؛ بايد امر به معروف و نهى از منكر را ميان خودتان اقامه كنيد، رواج دهيد و نسبت به آن پايبند باشيد.
اگر نكرديد، خدا اشرار و فاسدها و وابسته ها را بر شما مسلّط مى كند؛ يعنى زمام امور سياست كشور به مرور به دست امثال حَجّاج بن يوسف خواهد افتاد! همان كوفی هاى كه امير المؤمنين در رأس آن قرار داشت و در آنجا امر و نهى مى كرد و در مسجدش خطبه مى خواند، به خاطر ترك امر به معروف و نهى از منكر، به مرور به جايى رسيد كه حَجّاج بن يوسف ثقفى آمد و در همان مسجد ايستاد و خطبه خواند و به خيال خود مردم را موعظه كرد! حَجّاج چه كسى بود؟ حَجّاج كسى بود كه خون يك انسان در نظر او، با خون يك گنجشك هيچ تفاوتى نداشت! به همان راحتى كه يك حيوان و يك حشره را بكشند، حَجّاج يك انسان را مى كشت. يكبار حَجّاج دستور داد و گفت همه ى مردم كوفه بايد بيايند و شهادت بدهند كه كافرند و از كفرِ خودشان توبه كنند؛ هركس بگويد نه، گردنش زده مىشود! با ترك امر به معروف و نهى از منكر، مردم اينگونه دچار ظلمهاى عجيب و غريب و استثنايى و غير قابل توصيف و تشريح شدند. وقتى كه امر به معروف و نهى از منكر نشود و در جامعه خلافكارى، دزدى، تقلّب و خيانت رايج گردد و بتدريج جزو فرهنگ جامعه شود، زمينه براى روى كار آمدن آدمهاى ناباب فراهم خواهد شد.
منبع: راهبردهای مقام معظم رهبری در زمینه امر به معروف و نهی از منکر
25/ 09/ 1379 خطبه هاى نماز جمعه ى تهران