پنجره ها همیشه با خود جادویی خیال انگیز دارند. پنجره ها مثل دل آدم ها هستند. گاهی به زمستانی می گیرند، گاهی به بارانی می گریند، گاهی به جوانه ای شاد و خرسندند و گاهی به آمدن یاری ،پر از اشتیاق و شور می شوند. پنجره ها هم مانند آدم ها هر کدامشان یک آواز دارند، یک ترانه ، یک طنین جاودانه.
چشمان پنجره ها همچون چشم آدم ها عمق دارد ، ژرفایی رو به سوی دنیایی خاص. هر کدامشان یک نگاه را به آدمها هدیه می دهند، پنجره ها هر کدامشان گوشه ای از آسمانند.
این روزها پنجره ها دلشان شاد است، لبخند می زنند ، هر کدامشان دریچه ای هستند رو به بهار. این روزهای اسفند ماه ، این روزهای پایان سال ، حکایتی دیگر دارند این دریچه های آبی. هر کدامشان را دستی می گشاید تا غباری را بشوید ، تا نسیمی را به خانه راه دهد و شیشه ی دلی را صیقل دهد.
هر کدامشان به شوقی باز می شوند و به ترانه ای، هم رقص عطر نرگس های مست می گردند. پنجره های اسفند ماه این همزبانان قدیمی با لبخند مهرشان ، روشنایی بهار را می تابانند بر سر ودوش خانه های چشم به راه.
پنجره های اسفند ماه شوق رهایی اند بر دستان بسته ی اتاقک های سرد. دروازه های مهرند و مژده رسان بهار نو.
حکایت این روزهای پنجره ها شنیدنی است . پنجره های اسفند را بگشاییم تا نسیم بوزد بر خیال سبز خانه هامان.
اعظم مهری
پنجره های تسفند را بگشاییم به سوی رهایی