بارها شنیدهایم که پیامبر خاتم صلیاللهعلیهوآله رحمتللعالمین است، و اگر مادر مظهر عطوفت و رحمت باشد و فاطمه سلاماللهعلیهامقام عجیب “ام ابیهایی” داشته باشد، شناخت زنی که برای رحمت آسمان و زمین مادری میکند، غیرممکن به نظر میرسد. نه که نخواهیم، اصلا مرکب فکر و علم برای پیمودن چنین ارتفاعی ساخته نشدهاند. کتابها خیلی که هنر کنند مارا تا پشت در خانه فاطمه سلاماللهعلیها میرسانند. باقیاش؟ هرچه باید بشویم و هرچه میخواهیم بگیریم جز با زانو زدن پشت آن در نیمسوخته به دست نمیآید. حتی آداب زانو زدن و گریستن را هم فاطمه سلاماللهعلیهاباید بهمان یاد بدهد.
گاهی احساس میکنم مادرانگی حضرت مادر سلاماللهعلیها چنان فضای عالم را پر کرده که دیگر جایی برای مادرانگیهای حقیر من باقی نمیماند. آن وقت است که دلم میخواهد دست دخترم را بگیرم و ببرمش پشت در خانه مادر زانو بزنم و دستان کوچک امانتی را که میدانم هیچوقت لیاقتش را نداشتهام به دستان پرمهر مادرانهاش بسپارم و با همان اشکی که زبان گفتگو با فاطمه سلاماللهعلیها است بگویمش این درست که تمام روزهای هفته احساس میکنم دارم زیر بار حقارت خودم خرد میشوم، اما یکشنبهها که عطر مادرانهی او کائنات را پر میکند، احساس میکنم همین خوشبختی مرا کافیست که مادر شدنم ذرهای و حتی کمتر از ذرهای مرا شبیه او کردهاست.
نویسنده: مونا ابراهیم نظری