جا نماز بی بی هر روز کنار ایوان، جایی که پرتوهای زیبای آفتاب به خانه سرک می کشد، پهن است. تسبیح شاه مقصود و مهر تربت و جانماز ترمه بی بی برای من به وسعت تمام قشنگی های دنیا دوست داشتنی است.
درست همان موقعی که پرتوهای آفتاب مایل می تابیدند روی تاب های ترمه، بی بی نمازش را قامت بست. نشسته بودم کنار پنجره ایوان و به حفره های توری پرده نگاه می کردم که چقدر زیبا نور می نشاند روی جانماز.
بی بی نماز خواند و نماز خواند و من پرتوهای نور را می شمردم. صدای رد دانه های تسبیح شاه مقصود را می شنیدم که پی در پی در قاب وجود بی بی دانه می انداخت. از کودکی سجده های بی بی را دوست داشتم. چنان عمیق سبحان ربی الاعلی و بحمده می گفت که دلم می خواست همان لحظه من هم سجده بروم.
دل بی بی قُرص بود از نگاه های خدا …
وقتی که به خودم آمدم، تمام حیاط و گلدان های شمعدانی و حسن یوسف و رازقی های حیاط سیراب شده بودند. کنار حوضچه کوچک آبی هم چند تا گلدان کوچک آماده شده بود تا قلمه های پیچک را در خود جای دهد.