و از نشانه های او اینکه همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید و در میانتان مودت و رحمت قرارداد؛ در این نشانه هایی است برای گروهی که تفکر می کنند. (سوره مبارکه روم، آیه 21)
زن و شوهر لباس یکدیگرند
… آنها لباس شما هستند؛ و شما لباس آنها…(سوره مبارکه بقره، آیه 187)
هدایت خانواده
ای کسانی که ایمان آورده اید خود و خانواده خویش را از آتشی که هیزم آن انسانها و سنگهاست نگه دارید!(سوره مبارکه تحریم، آیه 6)
خانواده خود را به نماز فرمان ده؛ و بر انجام آن شکیبا باش! از تو نمی خواهیم؛ (بلکه) ما به تو روزی می دهیم؛ و عاقبت نیک برای تقواست!.(سوره مبارکه طه، آیه 132)
او [اسماعیل] همواره خانواده اش را به نماز و زکات فرمان می داد؛ و همواره مورد رضایت پروردگارش بود.(سوره مبارکه مریم، آیه 55)
عدم همکاری از آنچه نهی شده است
و گفتیم: ای آدم! تو با همسرت در بهشت سکونت کن؛ و از (نعمتهای) آن، از هر جا می خواهید، گوارا بخورید؛ (اما) نزدیک این درخت نشوید؛ که از ستمگران خواهید شد.(سوره مبارکه بقره، آیه 35)
قبل نوشت: بالخره دنیا خوب است یا بد، طلبه باید دنبال آبادی دنیایش باشد یا افکار و فعالیتش را فقط معطوف به آخرت نماید، در واقع سبک زندگی اقتصادی یک طلبه به چه شکلی باید باشد؟
این سوالی بود که همواره در ذهنم می چرخید امروز پاسخ آن را در بین سخنان آیت الله سبحانی یافتم:
ما طلبه ها اسوه هستیم برای دیگران، باید زندگی ما در حد وسط باشد، نه عبای کهنه ای که نشانه تکدی باشد و نه از آن لباسهای فاخری که برای اعیان و اشراف باشد .
اینکه بگوییم طلاب در امروز باید مانند طلاب 50 سال پیش باشند صحیح نیست، زمانه عوض شده است ، زندگی 50 سال پیش مطابق همان زمان بود اما امروز نمی توان گفت که به همان سبک زندگی کنند ، امکان پذیر نیست ، اسلام نیامده بشر را بر خلاف فطرت دعوت کند.
ما باید در نوع پوشش، وسیله نقلیه، مجالس و تمام شئون زندگی خویش حد وسط را رعایت نماییم تا برای دیگران اسوه باشیم.
خیلی دنبال وام و قرض نروید اینها خودش مشکلاتی ایجاد می کند ، تا کارد به استخوان نرسیده دنبال این امور نروید که بعدا دچار مشکلات نشوید.
منبع: سخنان آیت الله سبحانی در جمع شاگردان
شاگردان آیت الله و اهالی مسجد امام حسن(ع) دقایقی بعد از اعلام خبر ارتحال عالم ربانی آیت الله خوشوقت در مسجد گرد هم جمع شدند و همه با هم برای استاد بزرگ اخلاق مویه كردند.
اینجا مسجد حضرت امام حسن مجتبی (ع) واقع در خیابان شریعتی تهران است. ساعت 10 صبح و چند دقیقه ای است خبر ارتحال آیت الله خوشوقت از طریق رسانه ها منتشر شده است. به گفته اهالی محل و نمازگزاران آیت الله خوشوقت بیش از 50 سال امام جماعت این مسجد بوده است و حالا با فوت ایشان یكی یكی نمازگزاران خود را به مسجد می رسانند.
بچه های بسیج و طلبه های حاج آقا خوشوقت از داخل انبار مسجد پارچه سیاهی در می آورند و بر درو دیوار مسجد نصب می كنند. یكی مامور چاپ عكس رنگی شده و دیگری رفته است خرما تهیه كند. دو ساعت به نماز ظهر مانده ولی جلوی درب مسجد شلوغ است و هر آن كس كه آیت الله خوشوقت را می شناسد خود را به مسجد امام حسن(ع) می رساند.
اینجا نمی توان با كسی مصاحبه یا گفتگو كرد. همه چشمها از اشكهای ریخته شده قرمز و لباسها مشكی شده است. داخل مسجد سكوت برقرار است انگار كسی داخل مسجد نیست ولی بیش از 150 نفر در مسجد حضور دارند. یكی به دیوار خیره شده، یكی به عكس آیت الله و دیگری سر بر زانو گذاشته و گریه می كند. همه به نوعی شوكه شده اند.
برخی از اهالی محل وقتی از جلوی درب مسجد می گذرند و تصویر و اعلامیه را می بینند میخكوب می شوند. حتی خودروهایی كه از خیابان شریعتی عبور می كنند لحظاتی به جمعیت توجه كرده و حتی از خودرو پیاده می شوند تا حقیقت واقعه را پرس و جو كنند.
شاگردان آیت الله یكی یكی از راههای دور و نزدیك خود را به مسجد می رسانند. بنرهای بزرگ براری نصب آماده شده و صدای اذان بلند می شود.
لذت بردن از گناه و شادمانى هنگام انجام گناه، از امورى است که گناه را بزرگ مىکند و موجب کیفر بیشتر مىشود .
گاهی در پی وسوسههای شیطانی، کار انسان به جایی میرسد که به کردار ناشایست خویش نیز میبالد و به آن افتخار میکند. حضرت امام خمینی(ره) در این باره به این نکته اشاره میکند که خودپسندی و بالیدن به ویژگیها و کارها، تنها به صفتها و اعمال شایسته و نیکو منحصر نیست، بلکه گاه زشتیها و رذیلتها نیز در قلب آدمی عجب پدید میآورد
سریال زمانه روایت قسمتی از جامعه جوان ماست که در خواستن ها، غبطه ها و تمناها و آرزوی تحقق یافتن زود هنگام آنها غرق شده است. مجموعه ای از آدم های طبقه مرفه و طبقه متوسط پایین که البته کم هم نیستند. جوانان متعلق به این گروه ها که خود را محق می دانند (که شاید باشند) یا آگاه و مطلع و مدبر (که گروهی در بینشان این گونه اند) و خود را محق، توانمند و مدبر می دانند که با پشت کردن به ارزش ها، هنجارها و جایگاه های از قبل تعریف شده، خود را موجه در شکل گیری شیوه هایی نوین و حتی ابتکاری برای وصول به آرزوهایشان می انگارند، مثل خانواده آذرنیا که همایشان به امید وصال و یافتن همدم و هم خانه و همسری، مدام فریاد تعویض خانه به امید ارتقای جایگاه اجتماعی اش دارد تا شاید بختش از گره کور طبقه اجتماعی پایین باز شود و امیدش به رنگ ناامیدی بی رنگ نشود.
سینا آذرنیا، برادری جوان که نقشی مردانه و مسوولانه را در نبود پدر، زود هنگام به کول گرفته، اگرچه نماد و سمبلی از مردانگی را ندیده و تجربه نکرده تا نقشش را درست یاد گرفته باشد، به این سبب در شروع جوانی به امید تحقق آرمان های نوجوانی و با آرزوی ارتقای به آنچه دلش نوید می دهد، بار خانوادگی از کول گرفته، با فکر آرزوهای نپخته و رسش نیافته و به امید دیگران و نه خود، فکر می کند پیش می رود و مادری که جز خودخوری و رنج کشیدن از آه های فرزندانش کار دیگری از دستش بر نمی آید و سر انجام پاسوز همین آه ها می شود و می میرد و پدری که خودخواهانه و خودمحورانه از ۲۰ سال قبل خانواده را رها کرده تا خود را نجات دهد که او نیز در منجلاب اوهام و خیال های واهی اش زندانی است.
و البته ارغوان، دختری دلسوز و کمک خرج خانواده که در گذری از زمان گمان می کند می تواند به تنهایی از نردبان بی پله ترقی خود را بالا بکشد بدون آنکه زخمی بر دارد و شاید بتواند با نجات خود، دیگر اعضای خانواده اش را هم منجی باشد و فرشته نجات شان. او خود را توانمند می داند که در قسمتی از داستان فریاد بر خانواده اش بلند می کند که دیگر بزرگ شده و صلاح خویش خوب می داند و به راهنمایی و دلسوزی کسی هم نیاز ندارد، چون خوش بینی اش از سر بی تجربگی است در چالش فرد با اجتماع نه از سر پیروزی های مکرر.
شاید باید دلمان برای ارغوان بیش از همه ریش ریش شود ولی مگر نه آنکه هر چه کاشتی آن را درو می کنی و این شاید مشکل بسیاری از همدلان و هم نسلان ارغوان است که نه دورها بلکه فقط جلوی پایشان را نگاه می کنند و حمایت خانواده را نه روغن روان کننده چرخ زندگی شان که کوه سنگی بزرگی بر شاهراه خیالی زندگی شان می بینند و شاید علت همه اینها هزارتویی است که خواسته خانواده ها، رنگ فریب ناک جامعه، روابط بین فردی به ظاهر قابل اطمینان اجتماع و ترس و اضطراب حاصل از نگاه کردن به آینده، مولود آن است.