در هر شب از آن بین نماز مغرب و عِشاء، این دو ركعت نماز را به جا آور؛ تا در ثواب با حاجیها شریك شوى،گرچه حج نكرده باشى.
در هر ركعت آن سوره «فاتحه الكتاب» و «اخلاص» و پس از آن، این آیه را بخوان: وَ وَاعَدْنَا مُوسىَ ثَلَاثِینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً وَ قَالَ مُوسىَ لِأَخِیهِ هَرُونَ اخْلُفْنىِ فىِ قَوْمِى وَ أَصْلِحْ وَ لَا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِین
ویژه نامه دهه اول ماه ذی الحجّه در آدرس زیر
http://www.aviny.com/Occasion/islamic/Zi_Hajjeh/88/VijeName.aspx
شنبه- موج اول
آقای مربوطه اصرار دارد که در این بیست سال زندگی مشترک حق ما را خورده است!
می گویم: نخورده اید!
می گوید: خورده ام! اصلا شما می دانید فمنیست یعنی چه؟!
می گویم: خوردنی است؟!
می گوید: دیدید که نمی دانید خانم! در ثانی مگر نشنیده اید که شاعر می فرماید
«زن بود شعر خدا مرد بُود نثر
مرد نثری سره و زن غزلی تر باشد»(1)
می گویم: آقا! زبانتان را گاز بگیرید!
می گوید: انقدر آقا آقا نکنید، مردم می شنوند!
می گویم: بشنوند!
می گویم: هر چه شما امر کنید!
یک شنبه- شما اطلاعاتتان کم است!
می گوید: خانم شما این شعر را شنیده اید؟!
می گویم: کدام شعر آقا؟! مگر بچه ها فرصت شعر خوانی برایمان می گذارند.
می گوید:
«خیز از جا پی آزادی خویش/خواهر من زچه رو خاموشی
خیز از جای که باید زین پس/خون مردان ستمگر نوشی»(2)
می گویم: خون مردان ستمگر؟! دیگر چیز قحط است آقا؟
می گوید: نه خیر! شما اطلاعاتتان کم است!
می گویم: هر چه شما امر کنید!
دوشنبه-موج دوم
آقای مربوطه قبل از رفتن به سر کار لباس ها را شسته، خانه را مرتب و غذا را هم آماده کرده است.
می گویم: پس فمنیست یعنی این؟!
می گوید: تازه کجایش را دیده اید!
می گویم: عجب چیز خوبی است! پس آقا قبل از رفتن صبحانه بچه ها را هم بدهید.
می گوید: هر چه شما امر کنید!
سه شنبه-تا این وقت شب کجا بودید؟!
می گوید: خانم! تا این وقت شب کجا بودید؟!
می گویم: «کن طلب حق خود ای خواهر من/ از کسانی که ضعیفت خوانند
از کسانی که به صد حیله و فن/گوشه خانه ترا بنشانند»(3)
می گوید: صحیح! اما دیر وقت است ها.
می گویم: شما که کوتاه فکر نبودید، در ثانی شام چه داریم آقا؟!
می گوید: هر چه شما امر کنید!
چهارشنبه-موج سوم
می گوید: خانم! بعد از یک عمر زندگی مشترک اتاق تان را از ما جدا کرده اید؟!
می گویم:
«تا به کی در حرم شهوت مرد/ مایه عشرت و لذت بودن
تا به کی هم چو کنیزی بدبخت/ سر مغرور به پایش سودن»(4)
می گوید: صحیح! اما آن سند ازدواج چه می شود؟!
می گویم: آن مربوط به بیست سال پیش است!
می گوید: هر چه شما امر کنید!
پنج شنبه-دادگاه خانواده
می گویم:
«باید این ناله خشم آلودت/ بی گمان نعره فریاد شود
باید این بند گران پاره کنی/ تا ترا زندگی آزاد شود»(5)
می گوید: صحیح! اما هنوز دیر نشده ها! از خر شیطان پایین بیایید، لااقل به فکر بچه های طفل معصوم باشید.
می گویم: نه خیر! تازه از خر شیطان پایین آمده ام، اصلا شما در این بیست سال حق مرا خورده اید!
می گوید: «خود کرده را تدبیر نیست»
می گویم: پس امضا کنید آقای خود کرده!
می گوید: هر چه شما امر کنید!
جمعه-«خانه سیاه است! »
می گویم:
«فاتح شدم. خود را به ثبت رساندم»(6)
دیگر کسی نیست که چیزی بگوید،«خانه سیاه است! »
توضیحات:
1.ملک الشعرای بهار
2و3و4و5.ابیاتی از قطعه ای منسوب به فروغ فرخ زاد در دایرﺓ المعارف قدرت و مقام زن در ادوار تاریخ دفتر سوم تالیف غلامرضا انصاف پور صفحه 258
6.فروغ فرخ زاد
منبع: مهرخانه
مدرسه علمیه حضرت فاطمه (س) تهران، از تمامی علاقمندان به امور گرافیک و طراحی دعوت می نماید ایده ها ،طرح ها و آرم های پیشنهادی خویش را در قالب هدر پیشنهادی برای وبلاگ مدرسه به صندوق الکترونیکی hazrat.fateme@yahoo.com ارسال نمایید .
طرح مورد نظرباید براصول سادگی،زیبائی وگویائی استوار باشد و از پرداختن به کلیشه های رایج وتکراری پرهیز شود.
1. هدر طراحی شده به گونه ای باشد که عنوان مدرسه «مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی حضرت فاطمه (س)» در آن ذکر شده باشد.
2. سعی شود طرح های ارسالی ساده و در عین حال از کیفیت طراحی مناسبی برخوردار باشد از شلوغ کاری های بی مورد هم پرهیز شود.
3. اندازه طرح باید 760*199 پیکسل باشد.
بهترین طرح (یا طرح ها) با نام طراح در قسمت هدر وبلاگ قرار می گیرد.
از طرح های مناسبتی و جایگزین مانند هدر مخصوص شهادتین، میلادها و … استقبال می شود.
مهلت ارسال آثار تا پایان آبان ماه
گفتنی است طرح های مربوط به طلاب مدرسه علمیه حضرت فاطمه (س) و سامانه وبلاگ مدارس علمیه خواهران در اولویت قرار دارند.
صبح رفتیم به شیروان؛ آقا قبل از دیدار با مردم سری هم به گلزار شهدای این شهر زدند. تا برگردیم ساعت نزدیک 12 بود و قبل از سه هم باید دوباره راه میافتادیم سمت مصلا برای دیدار آقا با بسیجیان. ما که خسته شدهایم چه برسد به آقا که علاوه بر رفت و برگشت این مسیر، دو سخنرانی هم دارند. جلسه دیدار بسیجیها معمولاً یکی از برنامههای پرشور از آب درمیآید؛ مخصوصاً که امروز بسیجیها برنامه ویژهای هم دارند!
جلوی در مصلا، صفی طولانی تشکیل شده است که در این چند روز ندیده بودم. صف بسیجیها چند پیچ هم خورده است و درون کوچه کناری مصلا رفته است. داخل شبستان تغییراتی داشته است. جلوی جایگاه یک فضای مربعی شکل جدید با داربست اضافه شده است که کف آن را با تشک ورزشهای رزمی پوشاندهاند. بسیجیها یکی در میان لباس پلنگی پوشیده و اغلب سربند و چفیه دارند؛ از طفل دوساله تا پیرمرد 80 ساله لباس پلنگی تنشان کردهاند. بعضی از بچهکوچکها حتی درجه سرهنگی هم روی شانهشان گذاشتهاند و از این نظر فرمانده پیرمردها حساب میشوند! دارم سعی میکنم راهی پیدا کنم و بروم بالای سکوی تصویربردارها که پسری صدایم میزند و میخواهد چفیه آقا را برایش بگیرم! میخندم و میگویم بابا من خودم تو صفم!
* همه آرام نشستهاند و مثل بچههای حرف گوش کن و مظلوم شعار میدهند. حدس میزدیم که این آرامش قبل از طوفان باشد اما حساب گردباد را دیگر نمیکردیم. همین که پرده جایگاه تکان میخورد، جمعیت بلند میشوند و هجوم میآورند. برای اولین بار در این چند روز، زنجیره انسانی دور دوربین کرین هم میشکند و بسیجیها تا زیر دوربین کرین مینشینند. فیلمبردار آن شاکی است حسابی. مثل مرغ پرکنده با یک دست کنترل کرین را گرفته و با یک دست به مردم التماس میکند آنجا ننشینند. مردم نه که حرف محافظ ها را گوش کردهاند، حالا دست به سینه نشستهاند تا ببینند این برادر چه میفرمایند تا روی چشمشان بگذارند؛ آنقدر که فیلمبردار بیچاره جا برای چرخیدن هم ندارد!
* بسیجی، حضرت آقا را در چند متری خودش ببیند و گریه نکند؟ هیهات! البته بچهها همانقدر که در حال خودشان هستند و زار میزنند، حواسشان هم به کوچکترین درزی بین نفرات جلویی است تا حتی شده برای چند سانتیمتر به جایگاه نزدیک شوند. موج افتادن بین آقایان معمول بود اما در این دیدار، خانمها هم هجوم آوردهاند و بیاختیار اینطرف و آنطرف میروند. پیرمردی با یک دست عصا و عکس امام و آقا را بلند کرده است و دست دیگر را به حالت دعا گرفته است بالا؛ هرچند لحظه یکبار نگاهش را هم به سمت آسمان میچرخاند و زیر لب چیزی میگوید. مرد میانسالی هم زیر سکو نشسته و به جایگاه زل زده؛ او همینطور که با دست به جایگاه اشاره میکند، برای خودش زبان گرفته و اشک میریزد.
* قرار است شش نفر «کشتی با چوخه» که ورزش محلی شمال خراسان است، اجرا کنند. میآیند و به آقا احترام میگذارند و یاعلی، دست به یقه میشوند. اول دو تا زوج نوجوان و جوان با هم کشتی میگیرند و بعد نوبت به یک زوج میانسال میرسد. اینها حرفهایتر هستند و واقعیتر همدیگر را میکوبند زمین؛ آنقدر که صدای آخ تماشاچیها هم بلند میشود! آقا دارند تماشا میکنند و لبخند کمرنگی روی صورتشان نشسته.
* آقا شروع میکنند به صحبت. یکدفعه جمعیت که محوطه کشتی را خالی میبینند، شروع میکنند از روی داربستها پریدن اینطرف. محافظ میخواهد جلوی مردم را بگیرد. یکی داد میزند: برو… خودش گفت رد شید! محافظ میگوید: کی گفت؟ وایسا! تا محافظ ها بجنبند، کلی آدم ریخته آنطرف و کار از کار گذشته. آقا هم دارند صحبت میکنند. منبریها میدانند که حرف زدن در این وضعیت چقدر تمرکز میخواهد و سخت است. آقا اشارهای میکنند به شعری که همخوانی شد و بعد از تعریف از آن باز هم تواضعشان را به رخ میکشند:
«فقط یادتان باشد که وقتی میگویید سیدی و مولای، وجود مقدس امام زمان(عج) در نظر باشد».
* مردی از دست بچههای بالای سکو شاکی است، مثل اینکه جلوی دیدش را گرفتهاند. طرف با عصبانیت از فیلمبردارها میخواهد بنشینند تا او آقا را ببیند! آقا در این دیدار چند جمله میگویند که کولاک است؛ کپسول معرفت. «بصیرت یعنی اینکه خط درگیری با دشمن را تشخیص بدهی» یکی از این جملههاست. آخر صحبتهایشان هم مفصل دعا میکنند. یادم نمیآید در این سفر اینطور مفصل دعا کرده باشند. تا آقا بلند میشوند، پسر جوانی میدود جلو و چفیه آقا را میخواهد. آقا میخندند و شروع میکنند به برداشتن چفیه. آقا چفیه را میدهند به محافظی که پایین جایگاه است و او هم با نگاه به آقا و اشاره ایشان میفهمد که از بین این همه دست و چشم ملتمس، کدام یک همان جوان است و باید چفیه را بگیرد.
جلسه آقا با بسیجیان حال و هوای دیگری داشت. گویی غیر از بسیجیان، خود آقا با انرژی و حال دیگری به این دیدار آمده بودند. خود آقا در جایی از صحبتشان گفتند، شما فرزندان من هستید، جوانان من هستید. دیدار پدر و فرزندان باید هم پرشور باشد.
نویسنده: خبرنگار فارس
حسین اردکانی، دکترای علم فیزیک و از شاگردان پروفسور حسابی در گفت وگو با فارس گفت: هر آنچه در شارع مقدس وجود دارد دارای مبنای علمی است به طوری که در اعمال حج آمده است که جهت حرکت برای طواف به سمت چپ و خلاف جهت عقربه های ساعت باشد یا اینکه اکثر مراجع تقلید می گویند که بهتر است در ناحیه در خانه خدا تا مقام ابراهیم طواف انجام شود.
وی افزود: تمام اینها از نظر علم فیزیک قابل اثبات است. در نیمکره شمالی که خانه خدا واقع شده است وقتی هر ذره یا جسمی خلاف جهت عقربه های ساعت بچرخد 5 نیرو به آن وارد می شود که جمع این نیروها و انرژی ها به سمت داخل است. در بحث طواف هم همین است، ذرات در اینجا انسان ها هستند و مجموع این نیروها نیز به سمت مرکز که همان خانه خداست هدایت می شود.
این فیزیکدان ادامه داد: اگر در طواف، چرخش به سمت راست انجام می شد در علم فیزیک آمده است که گریز از مرکز رخ می داد و طبق قانون فیزیک ذرات که در اینجا انسان ها هستند به سمت بیرون پرتاب می شدند و نیروی آنها به سمت مرکز که همان خانه خداست هدایت نمی شد.
اردکانی گفت: حالا اگر خانه خدا در نیمکره جنوبی واقع می شد حتماً در دین ما تأکید بر این می شد که باید در جهت عقربه های ساعت یعنی به سمت راست، طواف خانه خدا انجام شود.
وی درباره تأکید بر طواف بین در خانه خدا و مقام ابراهیم نیز اظهار داشت: هر جسم متحرکی که حرکت دورانی دارد اگر شعاع کم شود، سرعت آن به طور ناخودآگاه زیادتر می شود و تمایل و تمرکز آن به سمت داخل و مرکز بیشتر می شود به همین دلیل اکثر مراجع می گویند که در این فاصله طواف خانه خدا انجام شود چون با این تمرکز، صعود و عروج رخ می دهد.
این دکترای علم فیزیک معتقد است که همه چیز در دنیا بر اساس علم فیزیک قابل بررسی است اما علم انسان در این حد نیست که تمام آنها را دریافت کند.