که دیگه شَید میشی؟ ها! ارسال شده در 30 خرداد 1391 توسط جان نثاری در کوتاه و خواندنی آمبولانس ایستاد روبه رروی سنگر. بچه ها خسته و کوفته یکی یکی از داخلش پریدند پایین. اونا به حاج مسلم- پیرمرد مقر- سلام می کردند و آن طرف تر م… بیشتر » جنگ، داستان، شهادت 1 نظر »