نمی توانست روی پا بایستد. دستش را گرفت به دیوار و کورمال کورمال، خودش را رساند به آشپزخانه. شیر آب را باز کرد و چند مشت آب به صورتش زد. لیوانی آب از توی جا ظرفی برداشت و آن را از آب پر کرد و نزدیک لبهایش برد. دست هایش می لرزید. خوابی که دیده بود، دل… بیشتر »