پاهایم را تکان می دهم و برایش لالایی می خوانم. چشم هایش باز است و به آسمان نگاه می کند. می ترسم از شب بیداری اذیت شود … دست هایم را جلو می برم و موهای ریخته روی پیشانی اش را عقب می زنم. نگاهش می کنم و با لبخند برایش چشمک می زنم و می گویم که چشم هایش را… بیشتر »