آرميتاي هفت ساله اين روزها به مدرسه مي رود
آرميتاي هفت ساله اين روزها به مدرسه مي رود
اما بدون پدر…
مي گويند آرمیتابه عمویش گفته است: عمو به من قول بده، وقتی بزرگ شدم و دانشمند شدم، اون وقت آدم بدا اومدن شهیدم کردن، من رو ببر پیش بابام خاک کن! (به نقل از کتاب شهید علم، دفتر دوم، ص 92)
با سلام
به بهانه آغاز مهر شروع سال تحصیلی و هفته دفاع مقدس
اما به یاد حماسه عاشورای سال 60
«کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا»
باز هم اول مهر آمده بود
و معلم آرام
اسم ها را می خواند.
اصغر پورحسین!
پاسخ آمد: حاضر.
قاسم هاشمیان!
پاسخ آمد: حاضر.
اکبر لیلا زاد…
پاسخش را کسی از جمع نداد.
بار دیگر هم خواند:
اکبر لیلازاد!
پاسخش را کسی از جمع نداد
همه ساکت بودیم
جای او اینجا بود
اینک اما، تنها
یک سبد لاله ی سرخ
در کنار ما بود
لحظه ای بود، معلم سبد گل را دید
شانه هایش لرزید
همه ساکت بودیم
ناگهان در دل خود زمزمه ای حس کردیم
گل فریاد شکفت!
همه پاسخ دادیم:
حاضر، ما همه اکبر لیلا زادیم.
زنده یاد قیصر امین پور