ای تکرار مظلومیت هابیل! و ای آینهٔ تنهایی یحیی!
ای تکرار مظلومیت هابیل! و ای آینهٔ تنهایی یحیی!
کوچه کوچهٔ دلها به یاد توست که با کتیبههای سوگ، سیاهپوشند.
آسمان در آسمان، قصیدهٔ غربت تو را تکرار میکند و خاک خاک، ترجیعبند مظلومیت تو را به زمزمه مینشیند.
کران تا کران هستی به چشمانت تعظیم میکنند و ساحل به ساحل دریاها بر لبان خشکیدهات بوسه میزنند.
شفق از آن لحظهٔ سرخ تاریخ به حرمت تو به خون نشست و غروب، به پیکرخونین تو اقتدا کرد و به سرخی گرایید.
مظلومیت، بزرگترین نشانهٔ توست و غربت، شناسنامهٔ نسلی که تو به آن افتخار میکردی.
تنهاترین لحظههایمان با یاد تنهایی تو آرام میگیرند و غمبارترین روزهایمان با خاطرهٔ داغ تو به تسلی پیوند میخورند.
چشمهایت چقدر زیبا بود وقتی از فراز نیزه، کودکان را نوازش میکردی و لبهای ترک خورده و خون آلودت چه بیصبرانه کاروان را دعا میکردند.
زمزمهٔ آیههای قرآن تو از بلندای نیزه، تکرار تلاوت حرا بود بر مردمی که جهالت، فراموشیشان شده بود و غفلت، بیخویشی را بر جانشان حاکم ساخته بود، از فراز آن منبر خون چکان، چقدر با حزن آیههایی را تلاوت میکردی که روزی جد بزرگوارت امین مکه، برای آن سنگ به دندانش زدند مثل تو که از پیشانیت قطرات زلال خون بر خاک میچکید.
آیههایی را میخواندی که روزی پدرت برای پاسداری از آن، در شبی مه گرفته و سیاه در بستر مرگ خوابید؛ مثل تو که در بستری از شهادت با پیکر بیسر آرام گرفتی.
آیههایی را تلاوت میکردی که روزی مادر پهلو شکستهات به حرمت همین آیهها، دست تو و برادرت را میگرفت و در کوچه پس کوچههای بیکسی در پی همصحبتی، خانههای مدینه را میکوبید و تو میدیدی که چگونه هیچ کس در به روی دختر پیامبر (ص) نمیگشاید.
این آیههای روشن برای تو آشناست. برای تو که برادرت را در بستری از مظلومیت یافتی با لختههای جگر در خانهای که جغد شوم فتنه در آن آشیانه کرده بود.
بر فراز نیزه قرآن تلاوت میکردی و هستی را به شهادت فرا میخواندی که:
به کدامین گناه…؟
سيد حبيب حبيب پور
سلام و درود بر همه ی مبلغین زحمتکش و پر توان. بسیار وبلاگ زیبایی دارید و مطالب نابی را در اختیار ما قرار داده و می دهید، موفقیت روز افزونتان را آرزو دارم. به ما هم سری بزنید مهربان.
الحاقیات: