وقتی غیرمادرها (مجرد یا متاهل) از من می پرسند بچه داری سخت است؟ جواب قانع کننده ای حتی برای خودم هم ندارم جز این که به تعارف بگویم : نه . و سروته سوال را هم بیارم و همان جملات کلیشه ای که بنا به موقعیت و شخصیت طرف سرهم می کنم.
راستش از جنس مادرهایی نیستم که با یک خنده یا ناز بچه همه خستگی های مادرانه از تنم بیرون برود؛ نمی توانم ادعا کنم از این که دائم یک موجود دیگر یا به جسمم وابسته است یا تمام فکرم پیشش است همیشه لذت می برم؛ این وابستگی بعضی وقت ها عذاب آور است وقتی مجبوری دلبستگی های قبلی ات را کنار بزنی.
وقتی مجبوری سبک زندگی آزاد قبلی خودت را یک هو ببوسی و بگذاری کنار و خانه نشین باشی.
لذت های مادرانه را انکار نمی کنم ، نمی شود هم انکار کرد اما انگار با بدنیا آمدن بچه یک هو از زندگی توی یک سیاره که بهش عادت کردی پرت بشی به یک سیاره دیگر که تازه باید قوانینش را کشف کرد.
این معضل زن های نسل ماست؛
مادرها و مادربزرگ های ما به قولی آفتاب ندیده بودند و حق خیلی از انتخاب ها از آن ها سلب شده بود و مادرشدن و زن بودن حکم اجباری نوشته شده روی پیشانی شان بود اما نتیجه افراط ؛ همیشه تفریط است؛ زن های امروز؛ زن بودنشان را انکار می کنند؛ آن ها هم که مثل من تازه فهمیده اند که نباید مرد باشند؛ راه دشواری را پیش رو دارند.
باید یاد بگیرم دیگر حسرت روزهایی را که مرد بودم نخورم.
سخت است اما . . .
با سلام وقتی مادر شدم تصمیم گرفتم به خاطر فرزندم از کار کردن بیرون که خسته ام میکند و باعث می شود وقت و حوصله ای برای فرزندم نداشته باشم کنار بگذارم همین کار را هم کردم حتی از کارشناسی ارشدم هم که قبول شده بودم گذشتم و امروز عنایت های خداوند را کاملا در زندگیم میبینم .