بدحجابی فرزند خلف روشنفکری دینی
پوشش نامناسب و در برخی موارد ناهنجار بخشی از زنان کشور، مسئلهایست که روز به روز نگرانیها را برای دغدغهمندان حوزه مسائل فرهنگی و اجتماعی و حتی بسیاری از مردم عادی دامن میزند. درباره جنبههای مختلف این پدیده، از ریشههای آن گرفته تا پیامدها و نحوه تعامل یا مقابله با آن، فراوان سخن گفته شده و خواهد شد. در این مجال میخواهیم نگاه مختصری داشته باشیم به روند این تغییرات در طول سالهای پس از انقلاب و بخشی از عوامل تأثیرگذار بر آن.
به همین دلیل، اجباری شدن حجاب اسلامی پس از پیروزی انقلاب، به جز چند تظاهرات محدود در برخی شهرهای بزرگ، مخالفت چندانی در پی نداشت. به این معنا که بخشی از بیحجابان دوران پهلوی به انتخاب خود محجبه شده بودند و بخشی نیز از ترس آنکه منتسب به رژیم پهلوی شوند، جرأت مخالفت نداشته و جماعت انقلابی سکولار و حامی آزادی افراد در انتخاب پوشش نیز کم تعدادتر از آن بودند که بتوانند رویکرد خود را بر جامعه حاکم کنند.
به این ترتیب به فاصله دو تا سه سال از پیروزی انقلاب اسلامی، همه زنان در فضاهای عمومی از پوشش اسلامی استفاده میکردند اما پوشش آن جماعتی که از ابتدا مخالف حجاب اسلامی بودند، به نوعی تبرج داشت و تحمل این وضعیت به خصوص در دهه شصت و سالهای دفاع مقدس و اوج رواج ارزشهای مذهبی در جامعه، برای قشرهای مذهبی سخت بود و متأسفانه در همین دوران بود که تندروییهایی در مقابله با این گروه از زنان و به طور کلی در تعیین الگوهای پوشش برای زنان مانند ممنوعیت استفاده از رنگهای روشن در مدارس دخترانه، صورت گرفت.
با پایان جنگ و آغاز دوران سازندگی و حرکت کشور به سمت توسعه، نظام ارزشی حاکم بر جامعه به سرعت دچار دگرگونی شد. به همان نسبت که زهدورزی، قناعت و فداکاری دوران جنگ به حاشیه رفت و جای خود را به رقابت برای بهرمندی بیشتر از مواهب مادی داد، سایر تقیدات مذهبی نیز به آرامی به نفع همان بهرهمندی رنگ باخت. افراطهای صورت گرفته در دهه اول انقلاب و همچنین هجمه فرهنگی شدت گرفته در دهه دوم نیز به تسریع این روند کمک کرد.
در این سالها جامعه شاهد مدگرایی افراطی بود و دختران بسیاری از خانوادههای مذهبی به خصوص در شهرهای بزرگ، آرام آرام چادر را به عنوان یک پوشش سنتی کنار میگذاشتند و مقنعه و روسریها عقب میرفت و موها با شمایل خاصی بیرون گذاشته میشد که به «فُکُل» گذاشتن، مشهور بود. در همین دوران بود که ویدئو همراه با فیلمهای غیرمجاز، به خانههای مردم راه پیدا کرد و آثار آن را میشد به وضوح در ترانهها، رقصها، نوع پوشش و به تبع آن رؤیاها و ارزشهای بخشی از نسل نوجوان و جوان جامعه دید.
در کنار این تغییراتی که تودههای مردم را تحتتأثیر قرار میداد، یک جریان فکری قوی نیز در سالهای ابتدایی دهه دوم شکل گرفت که امروزه آن را با عنوان روشنفکری دینی میشناسیم. گروهی از انقلابیون تحصیل کرده مذهبی که تحتتأثیر فلسفه و علوم انسانی غرب و نواندیشی دینی در برخی کشورهای عربی بودند و بر لزوم فهم جدید از معارف دینی متناسب با اقتضائات جدید انسان معاصر، تأکید میکردند. مجله «کیهان فرهنگی» و پس از یک وقفه کوتاه، مجله «کیان» مجالی بود برای انسجام این جریان فکری که به «حلقه کیان» معروف شدند و برجستهترین شخصیت آن دکتر عبدالکریم سروش بود.
طرح دین حداقلی در مقابل دین حداکثری، نقد دین به مثابه ایدئولوژی، تئوری قبض و بسط تئوریک شریعت، ترویج پلورالیسم دینی(صراطهای مستقیم) و اعتبار بخشیدن به قرائتهای مختلف از دین، از جمله مباحث فلسفی و معرفتشناختی بسیار مهمی بود که از میان سخنرانیها و مقالات دکتر سروش، به صورت سلسلهوار در مجله کیان به چاپ رسید و نسلی از فرهیختگان جامعه را تحتتأثیر قرار داد.
در کنار مباحث سروش، روشنفکران دینی دیگر مثل مجتهدشبستری به نقد قرائت رسمی از دین و طرح فهم و تفسیر آزاد از مباحث دینی در مجله کیهان فرهنگی و کیان پرداختند. در مجله کیان هیچگاه به طور مستقیم سخنی درباره حجاب به عنوان یک دستور دینی و تشکیک و تردید در مورد حدود آن مطرح نشد، اما بر بستر چنین تفکراتی بود که در سالهای بعد، بذر شبهات فقهی، کلامی و قانونی در زمینه حجاب به خوبی رشد کرد و ثمر داد. همچنان که برخی روشنفکران دینی در مصر و تونس نیز سالها قبل به آن رسیده بودند و وجوب حجاب را برای زنان نفی میکردند.
بر همین اساس بود که اشکوری سالها بعد، حجاب را از جمله احکام تغییرپذیر دین دانست که مربوط به گذشته و تابع فرهنگ و مصالح زمانه بوده و اجبار آن با معیارهای دین و همچنین دموکراسی و حقوق بشر ناسازگار است.
حلقه کیان، از همان ابتدای شکلگیری مجله دیگری نیز منتشر کرد که جامعه زنان را با همان رویکرد روشنفکری دینی و فمینیسم اسلامی مخاطب قرار میداد؛ اما در این مجله نیز علیرغم فعالیت تأثیرگذار در جهت اهداف حلقه کیان و تشکیک در قوانین و احکام دینی مربوط به زنان، مسئله حجاب، بسیار محدود و محتاطانه مطرح شد.
در شماره 22 مجله، سال 73 در گزارشی انتقادی از زنان پرسیده شد که چرا رنگ سیاه میپوشند. مهر ماه 75 در شماره 30 در گزارشی نقادانه به محدودیتهایی اشاره شد که زنان به خاطر رعایت حجاب اسلامی در ورزش دارند و همچنین محدودیتهایی که در پخش مسابقات زنان در تلویزیون وجود دارد.
مردادماه 76 در شماره 36 به عنوان اولین شماره پس از روی کار آمدن دولت اصلاحات، گزارشی به چاپ رسید که در آن ماجرای رفتار زشت مأموران طرح سالمسازی دریا با زنان بدحجاب، مورد نقد و بررسی قرار گرفت. سال 78 در شماره 57، مسائل و احکام زنان در نگاه روشنفکری دینی با حضور مجتهدشبستری و عمادالدین باقی بررسی شد و در مجله به چاپ رسید. در شماره بعدی یعنی 58 نواندیشی دینی و فقه زنان بررسی شده و در شماره 59 دکتر سروش طی گفتگویی با مجله زنان، تئوریاش در قبض و بسط شریعت را در حوزه حقوق زنان تشریح کرد.
در شماره 67 به رنگ تیره لباس فرم دختران در مدارس اعتراض شد و در شماره 91 ذیل گزارش شادابسازی مدارس به محدودیتهای ناشی از حجاب برای دختران اشاره شده و همچنین گفتگویی با آیتالله صانعی به چاپ رسید که در رویههای فقهی برای رفع تبعیض علیه زنان تشریح میشد.
در شماره 103 مهر ماه 82، اجبار حجاب از سوی حکومت از لحاظ قانونی مورد نقد قرار گرفت. در شماره 105، فقه پویا به دلیل آنکه نتوانسته مشکلات قانونی زنان- در جهت نیل به برابری- را حل کند، مورد نقد قرار گرفت. در شماره 107 بدحجابی در قانون، فقه و رویههای عملی مورد بررسی قرار گرفت و در شماره 132 یعنی خرداد 85، دغدغه نمایندگان مجلس برای بدحجابی به صورت کنایهآمیزی نقد شد.
چنانکه مرور موضوعات مطرح شده در مجله زنان نشان میدهد، مسئله حجاب در قیاس با موضوعاتی چون برابری زنان و مردان و تغییر نگرشها و سبک زندگی در این راستا، جزء مسائل حاشیهای بوده است.
با پیروزی خاتمی در انتخابات سال 76 جریان روشنفکری دینی به قدرت رسید و تغییراتی که از اوایل دهه هفتاد به آرامی در بطن جامعه در حال وقوع بود، به یک باره با رهبری این جریان فکری، سرعت و جهت گرفت و این مقطع تاریخی به نوعی به نقطه عطف تبدیل شد. نسل جوان که عمدتاً به خاتمی رأی داده بود به عنوان یکی از مطالبات مهم خود آزادیهای بیشتری میخواست و تفکر حاکم بر دولت و نخبگان و رسانههای تأثیرگذار آن دوران، این آزادی را تئوریزه میکرد و مطالبات جدیدی نیز بر آن میافزود. نحوه ارتباط و تأثیرگذاری نخبگان این جریان فکری با تودههای مردم و به خصوص نسل تحصیلکرده در این مقطع به دلیل فعالیت این گروه و زمینه بسیار مساعد اجتماعی به عنوان محصول سیاستهای دولت سازندگی، تحسینبرانگیز بود. برگزاری جلسات سخنرانی در دانشگاهها و مراکز فرهنگی، برقراری ارتباط وثیق با گروههای فعال دانشجویی قبل و بعد از انتخابات، انتشار نشریات موفقی مانند روزنامه جامعه و هفتهنامه مهر، تغییر در سیاستهای سازمان فرهنگ و ارشاد اسلامی و ارائه مجوز برای چاپ و نشر انبوهی از کتابهای همسو با این جریان فکری و برای تولید فیلمهای تابوشکن و مروج ارزشها و سبک زندگی جدید، بخشی از فعالیتهای این طیف فکری در جهت مطالبهسازی و تأثیرگذاری بر جامعه بود.
آزادی در پوشش به طور خاص در سالهای اولیه دولت اصلاحات به عنوان یک مطالبه جدی از سوی جوانان مطرح نبود و تشکیک در وجوب حجاب اسلامی نیز از سوی نخبگان این جریان با صراحت طرح نمیشد، اما مجموعه شرایط، جامعه و به خصوص نسل جوان را به سمت دوری از حدود پوشش اسلامی سوق میداد.
تا پیش از سال 76، روابط دختر و پسر در جامعه تابو وقبیح بود. برگزاری اردوی مختلط در دانشگاهها مرسوم نبود و دختران و پسران دانشجو عمدتاً ارتباط بسیار رسمی و محدودی با یکدیگر داشتند. آرایش کردن دختران مرسوم نبود و مدل مانتوها گشاد و بلند بودند. یکباره بعد از انتخابات، این فضا تغییر کرد؛ اولین اردوهای مختلط دانشجویی پس از سال 76 برگزار شد. رابطه دانشجویان دختر و پسر در دانشگاه آزادانهتر شده و اینگونه روابط به سایر اقشار جامعه نیز تسری پیدا کرد و قبح این دوستیها به فاصله یکی دو سال فرو ریخت. پوششها تبرج بیشتری پیدا کرد و بعد از مدت کوتاهی مانتوهای تنگ و کوتاهی مد شد که پیش از آن جامعه تصور پذیرش آن را هم نمیکرد و جوانان میخواستند برای این تغییرات مورد بازخواست گروههای مذهبی و سنتی قرار نگیرند. کلید واژه اصلی آن دوران، تساهل و تسامح بود که مهاجرانی، اولین وزیر فرهنگ دولت اصلاحات در جلسه رأی اعتماد خود در مجلس مطرح کرد؛ «اسلام دین سمحه و سهله بود و جوانان را تحت فشار نمیگذاشت و از دین بری نمیکرد.»
حمله به باورها و نظام ارزشی جامعه ایرانی البته به این سطح ختم نمیشد و با گذشت یکی دو سال، پس از زیر سؤال بردن اسلام سیاسی و فقه سنتی، کار به آنجا رسید که امام علی(ع) به عنوان یکی از مقدسترین شخصیتهای جامعه مذهبی و غیرمذهبی ایران، به عنوان انسان خشونتطلبی مطرح شد که نتایج خشونتاش در عاشورا گریبان فرزندش را گرفت.
تفکرات الحادی در قالب عرفانهای جدید نیز دور از هیاهوی بحثهای فلسفی و فکری در جامعه قربانی میگرفت. در چنین شرایطی که جوانان با انواع شبههها و آسیبها روبرو بودند، باور به حجاب اسلامی و دغدغه درباره نحوه رعایت آن برای گروههای مذهبی در اولویتهای آخر قرار داشت و روشنفکران و صاحبان رسانههای همسو نیز لزوم چندانی به سرمایهگذاری فکری خاص در این زمینه نمیدیدند؛ چون با وجود تغییرات در نظام باورها و ارزشهای افراد، تغییرات در پوشش زنان راه خودش را میرفت و ورود مستقیم به این عرصه ممکن بود حساسیتهای بیشتری از سوی گروههای مذهبی و سنتی برانگیزد و بعضاً اکثریتی از جامعه را که هنوز عمیقاً به این حکم اسلامی باور داشتند، به تقابل بکشاند.
شاید به این دلایل بود که نظرات صریح در نفی وجوب حجاب یا تشکیک در آن، عمدتاً در سالهای پایانی دولت اصلاحات و پس از آن مطرح شد. احمد قابل، از شاگردان آیتالله منتظری و از مجتهدان مخالف جمهوری اسلامی در سال 1382 در پاسخ یک استفتاء عنوان کرد که از نظر او و بنا به دلایل فقهی، پوشش بدن برای زنان لازم است، اما پوشش سر و گردن مستحب شرعی است. وی در سال 84 این نظر فقهی را طی یک مقاله تشریح کرد.
در همین سال، ترکاشوند، یک محقق غیردانشگاهی، تحقیقی تاریخی را درباره وضعیت پوشش در زمان پیامبر آغاز کرد و نتیجه آن در سال 88 در قالب کتاب «حجاب شرعی در عصر پیامبر» درآمد. در این کتاب نیز نویسنده مدعی شده است حدود حجاب زنان مسلمان در عصر پیامبر بسیار کمتر از آن چیزی است که در فقه شیعه و سنی مطرح میشود. بر این کتاب، نقدهای مفصل و متغنی نوشته شده است، اما همچنان یکی از منابعی است که برای رد حجاب اسلامی بسیار به آن استناد میشود.
محسن کدیور در سخنرانی خود در سال 91 به دلایلی مشابه آنچه احمد قابل مطرح کرده بود و همچنین با استناد به تحقیق ترکاشوند، حجاب سر و گردن را برای زنان ضروری نمیداند.
سروش دباغ نیز اخیراً طی مقالهای با عنوان «حجاب در ترازوی اخلاق»، ضمن صحه گذاشتن بر نظر فقهی احمد قابل در عدم وجوب پوشش سر و گردن برای دینداران معیشتاندیشی که به نظر او در بند فقه هستند، دینداران معرفتاندیش را مخاطب قرار میدهد و مبتنی بر اندیشههای دیود راس و همچنین نظریه حداقلی فرمان الهی، برای آنان اثبات میکند که نپوشاندن موی سر و گردن در روزگار کنونی قبح اخلاقی ندارد و مصداق کنش غیرعفیفانه نیست و لذا بدون هیچ دغدغه میتوانند پوشش اسلامی را کنار بگذارند.
علاوه بر تشکیک در اصل حجاب اسلامی، نقد ورود حکومت به این عرصه و ممانعت از بیحجابی نیز در سالهای اخیر بسیار مطرح شده است و از منظر دینی یا حقوق بشر و قوانین بینالملل، ادعا میشود که حجاب یک امر شخصی است و حکومت نباید زنان را به نوع خاصی از پوشش مجبور کند.
در کنار این فعالیتهای نظری در حوزه تفکر و اندیشه، موج تغییرات ناشی از سیاستهای توسعهایی در کشور و سبک زندگی ترویج شده از سوی رسانههای غربی که در دهه هفتاد آغاز شده بود، بدون وقفه ادامه داشته و با رشد چشمگیر رسانههای جدید و دسترسی مردم به اینترنت و شبکههای ماهوارهای حتی در دورترین روستاهای کشور، شدت و گسترش نیز پیدا کرده است.
به این ترتیب، از یک سو میل به فاصله گرفتن از حدود حجاب شرعی و تبرج افزایش مییابد و از سوی دیگر عمل به این تمایل با تئوریهای نخبگان جریان روشنفکری دینی موجه میشود و فضای زندگی بسیاری از افراد جامعه به خصوص در شهرهای بزرگ به نحوی تغییر کرده که بدحجابی نه تنها قبیح نیست که بعضاً تحت فشار جمع، به نوعی جبر عرفی تبدیل شده است.
این شرایط اگر چه بسیاری از نخبگان مذهبی و مردم عادی را به حق نگران کرده، اما میتوان و باید امیدوار بود که به جای فعالیتهای سلبی و ایجابی بیاثری که تا به حال برای مقابله با بدحجابی در کشور اجرا میشده، و با بهرهگیری از تجارب گذشته راههای تازهای برای تعامل مثبت با این مسئله اجتماعی مد نظر قرار گیرد.
نویسنده: هاجر السادات قاسمی