توازن جنسيتي آن هم در تاكسي
خیلی سال پیش سرِ ظهر، روبروی دانشگاه منتظر تاکسی بودم و در حالی که کلی عجله داشتم با کمترین تاکسی ممکن مواجه می شدم؛ تو حیص و بیص و استرس نیومدن تاکسی بیشتر از ۶ تا از آقایان محترم دانشجو که از بچه های فعال دانشگاه بودن و فریادهای حقوق بشر و حقوق زن و دموکراسی خواهی و آزادی طلبیشون همواره گوش همه رو کر می کرد به منتظرین تاکسی پیوستن.
چند دقیقه از آمدن حضرات می گذشت که اولین تاکسی خالی جلوی پای ما ترمز زد و ۴ تا از آقایون مدعی بدون اینکه ببینن و یا بخوان بیینن که یه خانوم کلی قبل تر از اونا اینجا ایستاده بود و خب این حرکتشون موجب پایمال شدن حقش می شه خودشون رو چپوندن تو تاکسی و اصلا به روی خودشون هم نیاوردن. بعد از یه مدت یه تاکسی دیگه که فقط یه مسافر خانوم داشت ترمز زد و دوباره آقایون حمله بردن سمت در که اینبار راننده تاکسی بلند رو بهشون گفت: خانوم سوار شه، خانوم سوار شه؛ این بود که یکی از اونا با کلی غرولند پیاده شد و بقیشون شروع کردن به فریاد زدن که کاش ما هم خانوم بودیم و…!
توی تاکسی هم تا تونستن مثلا اعتراض کردن و من به کلی دلیل موجه صلاح ندیدم حتی بهشون بگم من کلی زودتر از شما منتظر تاکسی بودم؛ وسط اعتراضاشون راننده تاکسی با آرامش گفت: من برا تاکسیم قانون و قاعده دارم و هیچ وقت اجازه نمی دم یه خانوم تک و تنها بشینه وسط چهارتا مرد توی ماشین. اگر شما و همه دوستاتون سوار می شدین این خانوم مسافر، وسط ما مردا تنها می شد و خب من مطمئنم این وضعیت تو مسیر براش آزار دهندس، اینه که گفتم اون خانوم( یعنی من) سوار بشه.
هیچ وقت چشمای گردم از شنیدن این حرف و سکوت عجیب اون آقایون از ذهنم پاک نمیشه و همیشه با خودم فکر می کنم چقدر لذت بخشه زندگی تو دنیایی که بدی ها توش پر از سروصدان ولی سکوت و آرامش و تنهایی خوبی ها هیچ وقت نمی ذاره اون همه سروصدا غالب بشه! اون آقای راننده قطعا باید درک عجیبی از محیطش داشته باشه.
نوشته: سحر دانشور
سلام خیلی جالب بود ممنون