خانه سکوت و شهر سکوت و از آن سکوت
افتاده در تمامی هفت آسمان سکوت
پاییز فصل هوهوی باد است و کوچه باغ
کوچه سکوت و باغ سکوت و خزان سکوت
بعد از نبی بلال شده لال حیرت و
چندیست روی مأذنه گشته اذان سکوت
انگار خاک مرده در این شهر ریخته
این سان نموده مردم چون مردگان سکوت
مردم ز شرم سر به گریان نموده و
کردند در مقابل وجدانشان سکوت
تقبیح میکنند زنان کار شوهران
اما به جای آن همه زخم زبان سکوت
شأن نزول آیه اطعام دیده و
کردند در مقابل یک تکه نان سکوت
گیرم کسی هجوم نبردهست پشت در
بالله یکیست حمله به زهرا و آن سکوت
از آن زمان که فاطمه افتاده تاکنون
خوردهست ضربه دین خدا از همان سکوت
حجره سکوت، خانه سکوت است و نیمهشب
همراه بیت وحی زمین و زمان سکوت
چشم علی به فاطمه و بغض در گلو
بستهست راه ناله آتشفشان سکوت
زانو بغل گرفته علی شیر لافتی
حاکم شدهست بین دو عاشق چنان سکوت
گویی که مانده بین گلوی خدای نطق
یک استخوان شکسته که گوید بمان سکوت
مولا سکوت کرده ز بغضی که در گلوست
زهراش از شکستگی بازوان سکوت
زهرا همین که خواست بگیرد ز چشم، اشک
از بازوی شکسته شکست استخوان سکوت
بغض شکسته علی و دست فاطمه
صد بیت روضه بود ولی بینشان سکوت
با چشم خویش گفت علی جان! حلال کن
درد نهفته در دل من را بخوان سکوت
از یاعلی آخر زهرا، علی گریست
عالم فتاد از حرکت ناگهان… سکوت
کشتی شکستخورده طوفان کربلا
در خاک و خون فتاده ز موج همان سکوت
نفرین بر آن سکوت که آخر همان سکوت
زد پشت پا به امر پیمبر همان سکوت
دستی به پشت دست زدند و همین و بس
سیلی نشاند بر رخ مادر همان سکوت
شمشیری از میان سکوت آمد و شکست
فرق امیر فاتح خیبر همان سکوت
بس آتشی ز اخگر الماسریزهها
افروخت در سلاله حیدر همان سکوت
در پیش چشم اهل حرم بین قتلگاه
خنجر رساند تا روی حنجر همان سکوت
تیر سهشعبه، شعبهای از آن سکوت بود
کز چله کرد راهی اصغر همان سکوت
آن سر که بود بر سر دوش نبی مدام
بر نیزه زد مقابل خواهر همان سکوت
روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
غارت نمود چادر و معجر همان سکوت
دین را هدف گرفته و لبخند میزنند
قصد نفوذ کرده ستم در همان سکوت