قبل نوشت:
پست يادش بخير اون روزها را حتما ببينيد
بعد نوشت:
آقاي همسر كابينت ساز هستند
و اين روزها هم مي دانيد مد شده همه ملت دوست دارند كابينت هاي ام دي اف داشته باشند
رفته بودند منزل يكي از مشتريان براي اندازه گيري
آمده بودند عصباني… كاردش مي زدي خونش بيرون نمي آمد
چاي كه آوردم نخورد اول بلند شد وضو گرفت و نمازش را خواند بعد گفت يك ليوان آب سرد بده
فهميدم از آن شبهايي است كه نبايد كار بهش داشت كه يكهو گر مي گيرد و همه چيز را مي سوزاند
بعد از شام ميوه كه آوردم ديگر كمي آرام شده بود
يك دفعه خودش شروع كرد:
«نمي دانم مردم چي فكر مي كنند بعضيها اصلا غيرت ندارند!
رفته بودم اندازه كابيت يكي از مشتريان را بگيرم روي يخچالشان را كلي عكس چسپانده بودند همه اش هم شخصي و بدون حجاب
دو روز است خانم و آقا مرتب زنگ مي زنند كه چرا نمي آيي اندازه كابينت ها بگيري و زودتر كار را شروع كني حالا كه رفته ام حتي عكس ها را بر نداشته اند
نمي گويند كابيت ساز مرد نامحرم است
زن خانه با چادر آمده جلوي من اما عكس برهنه اش را چسپانده روي يخچال
يكي دو تا هم كه نبود كل يخچال سايد باي سايد را پر كرده بودند
مي ديدم كه خانم چقدر سرخ و سفيد مي شود وقتي نزديك يخچال مي شوم
خب خانم عكسها را برمي داشتي مثلا دو روز است منتظري بيايم براي اندازه گيري و فكرت نرسيده كه اين عكسها نبايد اينجا د رمعرض ديد باشد»
كمي بعد ادامه داد
«اصلا آشپزخانه اپن و يخچالي كه از آخر پذيرايي هم ديده مي شود مگر آلبوم عكس است كه اين همه عكس به آن چسپانده بودند»
چند لحظه بعد به حالت سوالي گفت:
«يعني هر بار كه مهمان برايشان مي آيد عكسها را بر مي دارند يا هر بار خانم همين طور سرخ و سفيد مي شود»
….
آن شب خدا را براي سه چيز دعا كردم
اول شكر كردم بخاطر همسر نجيبي كه قسمت من كرده
دوم هم شكر كرد بخاطر اينكه هيچ وقت به خودم اجازه ندادم هيچ كدام از عكسهاي بدون حجابم را در معرض ديد بگذارم
سوم دعا كردم براي همه مردان كه غيرتشان بيشتر شود و زنان كه حيايشان بيشتر شود.