و خداوند خدا گفت خوب نیست که آدم تنها باشد پس برایش معاونی موافق بسازم… و خداوند خدا خوابی گران بر آدم مستولی گردانید تا بخفت و یکی از دندههای بشر را گرفت و گوشت در جایش پر کرد * و خداوند خدا آن دنده را که از آدم گرفته بود زنی بنا کرد و وی را به نزد آدم آورد…
عهد عتیق، سفر پیدایش، باب دوم
و مار از همه حیوانات صحرا که خدواند خدا ساخته بود هوشیارتر بود و به زن گفت آیا خدا حقیقتاً گفته است از میوه همه درختان باغ مخورید * زن به مار گفت از میوه درختان میخوریم * لیکن از میوه درختی که در وسط باغ است خدا گفت آن را مخورید و آن را لمس مکنید مبادا بمیرید مار به زن گفت هر آینه نخواهید مرد * بلکه خدا میداند در روزی که از آن بخورید چشمان شما باز شود * مانند خدا عارف نیک و بد خواهید بود * و چون زن دید که آن درخت برای خوراک نیکوست و به نظر خوشنما و درختی دلپذیر و دانشافزاست، پس از میوهاش گرفته بخورد و به شوهر خود نیز داد * او بخورد * آنگاه چشمان هر دو ایشان باز شد و فهمیدند که عریانند… و خداوند خدا آدم را ندا داد و گفت کجا هستی؟ * گفت چون آواز تو را در باغ شنیدم ترسان گشتم زیرا عریانم پس خود را پنهان کردم… پس خداوند خدا به زن گفت این چه کار است که کردی؟ زن گفت مار مرا اغوا نمود که خوردم * و خداوند خدا به مار گفت چون این کار را کردی از جمیع بهایم و حیوانات صحرا ملعونتر هستی بر شکمت راه خواهی رفت و تمام ایام عمرت خاک خواهی خورد… و به زن گفت الم و حمل تو را بسیار افزون گردانم و با الم فرزند خواهی زائید و اشتیاق تو به شوهرت خواهد بود و او بر تو حکمرانی خواهد کرد * و به آدم گفت… به سبب تو زمین ملعون شد و تمام ایام عمرت با رنج از آن خواهی خورد * خار و خس برایت خواهد رویانید و سبزهای صحرا را خواهی خورد * و به عرق پیشانیت نان خواهی خورد تا حینی که به خاک راجع گردی…
عهد عتیق، سفر پیدایش، باب سوم
هنگامیکه میرفتند او وارد بلدی شد و زنی که مرتاه نام داشت او را به خانه خود پذیرفت * و او را خواهری مریم نام بود که نزد پایهای عیسی نشسته کلام او را میشنید * اما مرتاه به جهت زیادتی خدمت مضطرب میبود پس نزدیک آمد و به خداوند گفت آیا تو را باکی نیست که خواهرم مرا واگذارد که تنها خدمت کنم او را بفرما تا مرا یاری کند * عیسی در جواب او گفت ای مرتاه ای مرتاه تو در چیزهای بسیار اندیشه و اضطراب داری * لیکن یک چیز لازم است و مریم آن نصیب خوب را اختیار کرده است که از او گرفته نخواهد شد…
انجیل لوقا، باب دهم، ۳۸-۴۲
داستان آفرینش زن از دنده چپ آدم، مطابق روایت عهد عتیق و همچنین روایت گناه نخستین و فریب آدم توسط حوا، که باعث هبوط هر دو آنها به زمین و آغاز درد و رنج بشر شد، از جمله مهمترین و مؤثرترین روایاتی است که تأثیری قطعی بر وضعیت زن در الهیات مسیحی داشته است. از سوی دیگر در تعالیم خود مسیح هیچ سندی دال بر فرودستی زنان نسبت به مردان مشاهده نمیشود. مسیح مخالف هرگونه نظام طبقاتی و رتبهبندی انسانها اعم از زن و مرد بود. در میان حلقه افرادی که گرد مسیح جمع شده بودند و به تعالیم او گوش میسپردند همواره زنان بسیاری حضور داشتند که از جمله مشهورترینشان، میتوان به حضرت مریم، مادر عیسی و مریم مجدلیه اشاره کرد. با این حال الهیات مسیحی تا تاریخی نه چندان دور ساختاری کاملاً مردانه و ضد زن داشت و از دستیابی زنان به مناصب بالای معنوی، به سبب جنسیت آنها ممانعت به عمل میآورده است. واقعیت آن است که تعارض بین دو دیدگاه که یکی همترازی مرد و زن را به عنوان انسان تصدیق میکند و دیگری زنان را به لحاظ اجتماعی و حتی هستیشناختی نسبت به مردان تابع و فرودست معرفی میکند، ریشه در کل تاریخ مسیحیت دارد.
اساس الهیات مسیحی قائل به فرودستی زنان بوده و ریاست و برتری مردان بر زنان را پذیرفته است. در این اندیشه نظام اجتماعی پدرسالار با نظام طبیعی یا نظام الهی آفرینش یکی گرفته شده و تلاش برای تغییر آن مساوی طغیان و شورش علیه خداست. رویتر اشاره میکند که «این اندیشه که برتری مردان، ذاتی نظام خلقت است، معمولاً این فرض مضمر یا مصرح را با خود دارد که خدا مذکر است یا لااقل با نمادهای ناظر به سلطه پدرسالارانه به نحو مناسب نشان داده میشود. بنابراین نمادهای زنان به هیچوجه نمیتوانند به عنوان تصاویر معادل برای خدا لحاظ گردند.» بنابراین خدا به سادگی با لفظ پدر خطاب میشود.
آن جنبه از الهیات مسیحی که قائل به فرودستی زنان نسبت به مردان است، معتقد است فرودست بودن زن صرفاً به منزلت اجتماعی او مربوط نیست، بلکه این فرودستی واقعی و ذاتی است. بر مبنای این فرودستی، زن نباید مستقل عمل کند؛ اگر مستقل عمل کند گناه کرده است و این به آن سبب است که زن با مستقل عمل کردن خود باعث هبوط بشریت شده است.
رویتر معتقد است منزلت زن در الهیات قائل به فرودستی کاملاً دووجهی است. از یک سو زن به نوعی اخلاق قهرمانانه تواضع و رنج، عفت و ازخودگذشتگی دعوت میشود که با این جدیت برای مردان الزامی نیست، اما به آرمان مسیح بسیار شبیه است و از سویی دیگر به زن به عنوان موجودی اخلاقاً پستتر از مرد نگریسته میشود که برای صلاح خودش و برای جلوگیری از اینکه ظرفیتها و توانمندیهای برتر عقلانیت و فضیلت مردانه را از بین ببرد، باید کنترل شود. این مواجهه دووجهی را از دو تصویر حوا که باعث هبوط انسان به این جهان شد و تصویر مریم مادر مسیح که زنی مطیع و پاکدامن بود، میتوان به خوبی بازشناسی کرد.
مدافعان الهیات مسیحی در برابر انتقادات فمینیستی بر سلطه مذکر بر الهیات مسیحی، بیان میکنند که گرچه در سراسر تاریخ رسمی مسیحیت، الهیات قائل به فرودستی سیطره داشته است، اما هرگز تنها دیدگاه موجود در مسیحیت نبوده است. الهیات قائل به همترازی هم (گرچه اغلب مورد دفاع نهضتهای کوچک بوده است) همواره وجود داشته و بر مبنای آن هم زن و هم مرد به عنوان انسان به طور مساوی از صورت خداوند بهرهمند هستند و هیچیک از آنان بر دیگری سیطره ندارد. در این قرائت ماجرای هبوط انسان هم همچون گزارهای تاریخی در باب شأن هبوط یافته بشریت فهمیده میشود. آنان به این نکته استناد میکنند که در انجیل هیچ متنی وجود ندارد که فرودستی زنان را موجه جلوه دهد که خلاف آن، در بسیار موارد به زنان مطرودی اشاره میشود که قرار است در پادشاهی خدا اولویت داشته باشند.
البته نباید به اشتباه خیال کنیم که حامیان الهیات مسیحی قائل به همترازی، معتقد هستند که دیدگاههای انجیل فمینیستی است؛ منتهی قابل انکار هم نیست که داستانهایی در انجیل وجود دارند که زنان را به عنوان زیرمجموعه گروههای اجتماعی که به خاطر سوءاستفادههای خاص، رنج مضاعف میبرند، مورد توجه قرار داده است. همچین چنانکه در داستان مریم و مرتاه در انجیل لوقا میتوان مشاهد کرد، زنان و مردان برای مطالعه و یادگیری انجیل تشویق میشدهاند و این کاملاً متضاد با نقش سنتی زن در یهودیت است که با پخت و پز و خدمتکاری، مردان را برای یادگیری و مطالعه همراهی میکردهاند.
همچنین مطالعات و پژوهشهای معاصر در الهیات مسیحی نشان میدهد که مسیحیان اولیه تا حدود بسیار زیادی به تساوی زنان و مردان در به عهده گرفتن سمتهای مذهبی معتقد بودهاند، چیزی که بعدها و با قدرت گرفتن مسیحیت از میان رفت. بهطور کلی فرض بر این است که پولس قدیس به سبب زمینههای علمی و شخصیتیاش، پدیدآورنده مسیحیتی است که قائل به فرودستی زنان است. او از مهمترین مبلغان مسیحیت و بنیانگذار الهیات و خداشناسی این آئین بود؛ برخلاف حواریون، پولس هرگز با عیسی دیدار مستقیم نداشت؛ با این حال این پولس بود که مسیحیت را از یهودیت جدا ساخت و همچون دینی جداگانه معرفی کرد. او در خانوادهای یهودی متولد شد بود، یونانی و رومی میدانست و با ادبیات یونان آشنا بود و این سابقه مذهبی و آموزشی او طبعاً در خوانشی که از مسیحیت داشت، مؤثر واقع شد.
قائلان به الهیات مبتنی بر همترازی، فرودستی زنان در الهیات پسا- پولسی را مرهون نوعی تفسیر مردسالارانه از “سفر پیدایش” میدانند که جایگاه فرعی زنان در خلقت و تقدم آنان در گناه را مبین وضعیت تاریخی سکوت و بردگی میداند. محققان جدید بر این باورند که مذهب پدرسالار پولسی با رشد مسیحیت و مساعد بودن شرایط فکری و فرهنگی به لحاظ تاریخی، تبدیل به قرائت غالب شد و توانست دیدگاه مسلطی را استحکام بخشد که قائل به پایینتر بودن زنان بوده و مرجع تفسیر انجیل قرار گرفت.
البته این قاعدهای کلی نبود؛ به عنوان مثال در آیین گنوسی مسیحی (نوعي معرفت و شناخت باطني است که مدعی است از طريق آن ميتوان از جهان مادي و شرّ نجات يافت و به عالم معنوي و خير نايل آمد)، انسانیت در ابتدا دو جنسی و معنوی بود. تفکیک بین زن و مرد به عنوان امری که با هبوط به تجسد مادری رخ میدهد، نگریسته میشد و شخص مسیح هم نمایانگر انسانیت فراجنسیتی و معنوی اولیه بود. آیین گنوسی مسیحی در صدد بود تا با ترک ازدواج و جنسیت و بازگشت به وحدت معنوی هر دو جنس، از مسیح تبعیت کند. البته در این آیین هم زن تنها به واسطه تعالی از زنانگی، با رهبانیت و راهبه شدن و در نهایت با دور انداختن خصلتهای زنانهاش و به دیگر عبارت با مرد شدن بود که به تعالی معنوی میرسید.
با این حال هرچه فلسفه در مباحث الهیاتی قوت و قدرت گرفت، زن در الهیات مسیحی افول کرد و این عقیده رشد یافت که زنان نمایانگر نفس ضعیف و دارای تمایلات حیوانی و وجود مادی و فسادپذیری هستند. آگوستین قدیس فیلسوف مسیحی قرن چهارم میلادی، معتقد بود که زن حتی در بهشت هم تابع مرد بوده است. او در بحث خود پیرامون تثلیث ادعا میکند که زن ذاتاً فاقد صورت خداست؛ چراکه زن صورت بدن است. زن صورت خدا را فقط زمانی که با مرد- که سرور وی است- همراه باشد، دارا خواهد بود.
در اگوستین به وضوح نوعی انسانشناسی الهیاتی متولد میشود که مرد را صورت انسانیت و زن را دیگریِ پایینتر و غیرکامل میداند. این سنت در الهیات مدرسی الهیدانان قرون وسطی نظیر توماس آکوئیناس، فیلسوف، متکلم و قدیس بزرگ مسیحی قرن سیزدهم میلادی، واضحتر و شبهعلمی میشود؛ چراکه او زیستشناسی ارسطویی را اخذ کرده و با ایدههای الهیاتی میآمیزد و ادعا میکند نسل انسانی تنها از نطفه مرد حاصل میشود و زن جز زمینی برای رشد این بذر نیست. اگر فرآیند رشد این بذر دچار نقص شود، کودک دختر و در غیر اینصورت پسر خواهد بود. پس زن در اندیشه توماس در واقع مرد بد تولد یافته است و به اینگونه با گذشت زمان، پایههای الهیات قائل به فرودستی زنان در مسیحیت رسمی محکمتر میشود.
البته نباید فراموش کرده که مسیحیت همچنان چالشهایی برای تفکر پدرسالارانه رایج به همراه داشت؛ چنانکه لیلا احمد در “زنان و جنسیت در اسلام” اشاره میکند: ایدههای اساسی مسیحیت، یعنی ارزش ذاتی انسان، برابری معنوی زن و مرد، بردگان و خدایگان، برتری بکارت حتی بر تمکین زنان، به نحوی عقاید بنیادین پدرسالاریهای آن دوره را به چالش میگرفت. در واقع همین اعتقاد که بکارت بر زاد و ولد ارجح است و آنان که خود را وقف مسیح میکنند باید از زناشویی و زاد و ولد دست بکشند، نافی این عقیده بود که زن تنها برای زاد و ولد آفریده شده است.
لیلا احمد در این کتاب تأیید میکند که تجرد یا اعراض از دنیا برای زنان نه تنها در بهشت، بلکه در همین دنیا امتیازاتی داشته است. آنها میتوانستند با بهرهگیری از ایدهآل تجرد و اعراض از دنیا، ثروت خود را در اختیار بگیرند، به عنوان زائر مقدس آزادانه در سراسر جهان آن روز سفر کنند، خود را وقف هدفهای خود کنند و نهادهایی به وجود آورند که بتوانند شخصاً آنها را اداره کنند. البته او در ادامه به این نکته هم اشاره میکند که این امکان تنها برای جمع محدود راهبهها میسر بود و اکثریت زنان اینگونه نبودهاند.
در پایان قرون وسطی و فروپاشیدن اقتدار کلیسای کاتولیک، نهضتهای کوچک و بزرگی برای اصلاح مسیحیت به وجود آمدند که اغلب آن اصلاحگران هم قرائت پدرسالار از سنت پولسی را پذیرفتند و به انحای مختلف آن را بازتولید کردند. تنها در جریانهای محدودی اعتقاد به برابری ارزش معنوی زن و مرد باقی بود. به عنوان مثال مارگارت فل (۱۶۱۴ – ۱۷۰۲) که از بنیانگذاران آیین کواکرها یا انجمن مذهبی دوستان بود، الهیات قائل به تساوی زن و مرد را در توسعه داد. او معتقد بود که زن و مرد در داشتن صورت خدا با هم مساوی آفریده شدهاند و بنابراین در انسانیت برابر هستند و عظمت و ارزش یکسانی دارند. به نظر فل تابعیت زن از مرد نتیجه هبوط است و زن به وسیله مسیح از یوغ بندگی آزاد شده و به آزادی با شکوه فرزندان خدا بازگشته است.
صرفنظر از استثنائات میراث پولسی تا روزگاری نه چندان دور در مسیحیت باقی بود تا اینکه در قرن نوزدهم میلادی و تحتتأثیر تفکر روشنگری این اعتقاد که تمامی انسانها به طور مساوی به صورت خداوند آفریده میشوند و هیچکدام بر دیگری برتری و حاکمیت ندارند و همه از ماهیت انسانی یکسانی، که نهضت روشنگری آن را عقل و اراده آزاد میداند، بهرهمندند، پذیرفته شد.
تفکر نهضت روشنگری در غرب، برای اولینبار به مسیحیت اجازه داد تا با اصلاح نظام اجتماعی دیدگاه مسیحی درباره رستگاری و تساوی در مسیحیت را با عدالت و برابری انسانی متحد کند. این تغییر در ارتباط الهیات ناظر به خلقت و رستگاری، برای تمامی الهیدانان جدید لیبرال و از جمله زنان مسیحی مهم و اساسی است. رویتر میگوید: کلیسای مسیحی امروزه در تقاطع ناظر به نظام پدرسالاری- که سنتاً زنان را فرودست قرار داده و آنها را از مناسب کشیشی خارج ساخته است-، و بازنگری نظاممند و کاملی از پیام و مأموریت مسیحیت که مبتنی بر الهیات قائل به برابری همه انسانهاست، واقع است.
منابع
1. احمد، لیلا، زنان و جنسیت در اسلام، ترجمه فاطمه صادقی، ولوم، 2012.
2. کتاب مقدّس (عهد عتیق و عهد جدید)، ترجمه فاضل خانهمدانی، به همت انجمن پخش کتب مقدّسه در میان ملل، بیجا، بینام 1981.
3. رادفورد رویتر، رزماری، “زن در مسیحیت"، ترجمه حسین عظیمیدخت، مجله آسمان، شماره 18، صص 177-212.
* نویسنده: دکترای فلسفه دانشگاه جواهرلعل نهرو هندوستان/ در سایت مهرخانه