|
موضوع: "زنانه" یکی از نگرانیهای هر مادری بعد از به دنیا آمدن فرزندش این است که تا وقتی نوزاد بخواهد حرف بزند چطور باید بفهمد چه چیز لازم دارد و چه میخواهد.
در ضمن نگرانی بعدی این است که چطور قرار است کوچولو مثل بزرگترها حرف زدن یاد بگیرد. همه اینها میتواند به راحتی هر پدر و مادری را نگران کند اما نکته مهم آن است که والدین سعی کنند با کودک ارتباط کلامی داشته باشند. ایدهآلترین حالت ممکن این است که والدین روزانه ۳۰ هزار کلمه در ارتباط با کودک استفاده کنند. در حقیقت مطالعات مختلف نشان داده است تعداد لغاتی که در حرف زدن با کودک استفاده میشود رابطه مستقیم با افزایش ضریب هوشی کودک دارد. در این مطلب با بعضی روشهای موثر برای صحبت با کودک بیشتر آشنا شوید. چند روز قبل در مترو يكي از دوستان قديمي ام را ديدم نشسته بود روي زمين، سرش را تكيه داده بود به درب مترو و اشك مي ريخت اولش فكر كردم اشتباه مي كنم بعد كه خوب دقت كردم خودش بود، سميرا شوق ديدنش در دلم پر كشيد كه يك دفعه يك حس، مثل خوره افتاد به جانم كه شايد درست نباشد و يا دوست نداشته باشد در اين حال ببينمش عقب كشيدم… بعد فكر كردم شايد مشكلي داشته باشد و كمكي از من بر بيايد خلاصه كنارش رفتم… *** مي گفت:خسته شده، از صبح هنوز آفتاب نزده مي رود سركار و شب آفتاب غروب كرده بر مي گردد خانه مي گفت گاهي حتي لباس عوض نكرده، جلوي گاز و سينك ظرفشويي است مي گفت همسرش اصلا مراعات نمي كند موقع قسط و قرض و اجاره يادش مي افتد من هم حقوق مي گيرم و پول دارم زماني هم كه از سركار بر مي گردد دست به سياه و سفيد نمي زند مي گفت: خانواده، فاميل و دوستانش در اولويت زندگي اش هستند و اولويت من دست چندمي است گلايه مي كرد كه گاهي فاميل هايش را دعوت مي كند و چند روزي حتي گاهي چند هفته مي مانند و در اين مدت من كه از صبح سركار بوده ام و به اين دلخوش كه بروم خانه ام و آرامشي پيدا كنم رخت و لباسي عوض كنم و دوشي بگيرم باز هم بايد حجاب داشته باشم و شام درست و حسابي درست كنم مي گفت اين موضوع بماند اما آخر سر هم كه مهمان مي رود كلي قشقرق به پا مي كند كه چرا به مهمان اخم كردي و خوب پذيرايي اش را نكردي مي گفت همين طوري كه در خانه كار نمي كند اما مهمان كه مي آيد بدتر هم مي شود انگار كه بخواهد نشان دهد رئيس خانه اوست فقط دستور مي دهد و فكر مي كند وظيفه من فقط رفع و و رجوع خرده فرمايشات اوست مي گفت هيچ تفريحي ندارم، هيچ كاري براي خودم انجام نمي دهم، فقط شده ام كارمند دولت و خدمت كار آقا و دوستان و فاميل هايش **** هيچ حرفي براي تسلايش نداشتم نتوانستم دلداريش بدهم چون بنظرم شرايط سختي بود فقط گوش دادم و هي تكرار كردم انشاء الله درست مي شود… *** گمان مي كنم زن هاي زيادي در جامعه ما هستند كه شرايط سميرا را دارند نمي دانم براي تغيير اين وضعيت بايد چه كاري انجام داد و چه تدبيري انديشيد اما كاش خانواده ها به پسرهايشان ياد مي دادند كه زن و همسر بايد اولويت اول آنها باشد بايد بدانند وقتي يك زن همپاي يك مرد در بيرون از منزل كار و تلاش مي كند او هم بايد نه كه همپا اما مراعات وضعيت او را در خانه بكند بايد شرايط يك زن شاغل را بفهمند زن شاغل فقط يك حساب بانكي نيست كه هر ماه سود ماهانه اش واريز شود او هم يك انسان است، آستانه تحمل دارد، آرامش و آسايش نياز دارد… *** خداوند به همه ما كمك كند انشاء الله *** احتمالا شما خودتان و يا اطرافيانتان اين شرايط را با درجه هاي كمتر و بيشتر پش رو داشته ايد، چه راه حلي براي چنين موقعيت هايي پيشنهاد مي كنيد؟ پاسخ هايتان را براي ما بفرستيد. و خداوند مادر را _ مرا _ جرعه ای از عطوفت خاصه اش نوشاند تا صبور باشد و حلیم , مهربان باشد و مجاهد.
و فرزند را _ تو را _ امانتی گران بها قرار داد ،پر از شکوفه های امید و سرزمینی به وسعت فطرت پاکی که بر آن خلق شدی , تا من با باورها و بلد ها و نابلدهایم تلاش کنم تا تو را انسانی به سمت کمال بپرورانم.
حالا من ، پسر جان ! مادر سیزده ساله ای هستم که هزار خطا کرده ام در این راه ، و تو عزیز مادر سیزده سالگی ات را با خنده ها و شادمانی زایدالوصف ات تمام می کنی و قدم در سال بعدی عمرت می گذاری ، شاید فارغ از تمام دغدغه هایی که هر روز در قلب من بیشتر از قبل می شود و عشقی که عجیب بی نهایت است.
میوه ی دلم برای من کارنامه ی درخشانی که امروز از معاون آموزشی ات گرفتم خیلی با ارزش است اما خودت خوب می دانی که دل مادرت از تو توقع دیگری دارد . در کنار بیست های ردیف شده ای که برای شان زحمت کشیدی یاد بگیر برای بیست های اخلاقی هم مجاهده لازم است ، برای رسیدن به آن قله ی بزرگ بندگی خدا ، خیلی بیشتر از این روزها و شب های تلاشت باید کار کنی .
تولد تو مقارن شد با چند اتفاق خوب ، هر مادری دوست دارد برای این اتفاقات خوب فلسفه ببافد هر چند تاثیری هم در روند تربیتی فرزندش نداشته باشد. اینکه در ساعات اولیه روز ولادت پیامبر صلوات الله علیه و آله و سلم و امام صادق علیه السلام دنیا آمدی و بامداد بلندترین روز سال و سالروز شهادت مردی که اسطوره ی سال های نوجوانی من بود ؛ شهید چمران!
حالا امسال ، برای اولین بار دلم می خواهد برایت بگویم که چه اندازه دوست دارم به جای این مردان بَزَک کرده ی غربی و جومونگ های شرقی و اسطوره های ورزشی و خوانندگان و بازیگران ، الگوی تو ، مرد روبروی دیدگانت و افق نگاهت فقط هم او باشد. یک مجاهد در راه خدا که علم را با عملش مزین کرد و ایمانش را با علمش !
جگر گوشه ام ، در این روزگار که به هر بهانه ای ممکن است از هر جایی الگو بگیری سخت حواست باشد که دین و سرزمین ما خود مهد هزار هزار اسطوره است. خیلی دور نمی روم که خودت هم به مدد کتاب های نوجوانی من و آلبوم عکس های سالهایی که هم سن و سال این روزهای تو بودم ، و کتاب هایی که پدر برایت هدیه می آورد ،خوب می شناسی شان . از عشقت به شهید تجلایی و برونسی تا ارادتت به شهید بابایی و صیادشیرازی . از حافظه ات که پر شده از داستان های شاهنامه و حکایت های سعدی تا علاقه ی بی اندازه ات به اشعار حافظ و مشاعره های طولانی… اینها مرا خوشحال می کند اما حق دارم در آغاز فصل جدیدی از عمر گرانبهایت نگران تو باشم.این نگرانی را از سر مهر از من بپذیر ، بگذار مادری ام را بکنم همانطور که من تو را برای بچه گی ها و بازی ها و شیطنت هایت آزاد می گذارم.
چراغ خانه ام ، از بوسه های سفت و سختت تا بداخلاقی های تحمل ناپذیرت ، همه را به جان می خرم اما از تو می خواهم مرا با همین حرف ها و به قول خودت نگرانی ها بپذیر . دلشوره هایم برای نمازهای دیر شده ات را به حساب کلانتر بودن نگذار ، مراقبت از نوع خوردنی هایت را هم به حساب خانم ایمنی بودن!
پسر احساساتی و سخت ِ من ، با من بساز ، من تو را نه برای خودم که والله برای خدا می خواهم… به اشک هایم رحم کن ، به چشم هایی که همیشه در پس هر دعا جاده ی آینده ی تو و همه ی فرزندان شیعه را غبار می روبد .
مایه ی افتخارم ، درس بخوان اما نه آن علم که تو را از خدا دور کند و غرور و نکبت گریبانت را بگیرد . هدف داشته باش و از همین حالا برای هدف والایت تلاش کن. و بدان دعای مادر همیشه بدرقه ی راه توست.
هزاران هزار شکر که خدا تو را به من داد تا لذت داشتن موجودی عجیب و دلنشین را تجربه کنم…برایت از خدا بندگی خالصانه ی خودش و خدمت به خلقش را می خواهم.
جان ِ مادر دوستت دارم .
منبع : ابناء الهدی وقتی غیرمادرها (مجرد یا متاهل) از من می پرسند بچه داری سخت است؟ جواب قانع کننده ای حتی برای خودم هم ندارم جز این که به تعارف بگویم : نه . و سروته سوال را هم بیارم و همان جملات کلیشه ای که بنا به موقعیت و شخصیت طرف سرهم می کنم.
راستش از جنس مادرهایی نیستم که با یک خنده یا ناز بچه همه خستگی های مادرانه از تنم بیرون برود؛ نمی توانم ادعا کنم از این که دائم یک موجود دیگر یا به جسمم وابسته است یا تمام فکرم پیشش است همیشه لذت می برم؛ این وابستگی بعضی وقت ها عذاب آور است وقتی مجبوری دلبستگی های قبلی ات را کنار بزنی.
وقتی مجبوری سبک زندگی آزاد قبلی خودت را یک هو ببوسی و بگذاری کنار و خانه نشین باشی.
لذت های مادرانه را انکار نمی کنم ، نمی شود هم انکار کرد اما انگار با بدنیا آمدن بچه یک هو از زندگی توی یک سیاره که بهش عادت کردی پرت بشی به یک سیاره دیگر که تازه باید قوانینش را کشف کرد.
این معضل زن های نسل ماست؛
مادرها و مادربزرگ های ما به قولی آفتاب ندیده بودند و حق خیلی از انتخاب ها از آن ها سلب شده بود و مادرشدن و زن بودن حکم اجباری نوشته شده روی پیشانی شان بود اما نتیجه افراط ؛ همیشه تفریط است؛ زن های امروز؛ زن بودنشان را انکار می کنند؛ آن ها هم که مثل من تازه فهمیده اند که نباید مرد باشند؛ راه دشواری را پیش رو دارند.
باید یاد بگیرم دیگر حسرت روزهایی را که مرد بودم نخورم.
سخت است اما . . .
نوشته معصومه پناهييك زماني شهر پر شده بود از اين بيلبورد ها
فرزند چهارم خانوده كپن نداشت آنقدر از زندگي هاي با فرزند كمتر صحبت كردند آنقدر مغز دختران ما را پر كردند كه فرزند آوري سخت و مشكل جلوه كرد حالا بيلبورد مي زنند فرزند بيشتر زندگي شادتر
واقعا حالا كه جامعه ايراني رو به پيري مي رود سن ازدواج قد كشيده فرزند آوري آب رفته حالا كه بايد دها سال كار كرد تا ذهنيت هاي قبلي درست شود از كجا معلوم كه بعد از چند سال دوباره شعارها عوض نشود |