موضوع: "زنانه"
گاهی تو را به دست باد می سپارم تا نوازش کند وجود نازنیت را…
گاهی زیر باران خیس می شوی تا شسته شود نگاه های هرزه مانده بر تو؛ تنت زخمی است، می دانم، و باران مرحم زخم است! و گاهی زیر آفتاب داغ می سوزی و سرخ می شوی از عطش،اما همچنان بر وفاداریت به من استواری…!
گاهی سر به زیر گرمای وجودت می کشم و تو را پناه اشک های خویش می سازم… و چه راز داری که ماجرای اشک هایم را در دلت نگاه می داری، در سکوتی ابدی! وجودت سنگری است ما بین من و آنچه با من در عناد است و تو، چه زیبا دشمنانم را ناامید می کنی، از به دست آوردن غنیمتی حتی ناچیز!
چه خوب است که هستی نازنینم! چه خوب است که تیرگی را به جان می خری تا دنیایی زیر سایه ات روشن بماند! و چه پر ماجرایی، تاریخی برای بودنت خون داده است؛ از قرن ها پیش دغدغه بوده ای …از قرن ها پیش ارزش …!
وبلاگ طلبه با حجاب نوشت:
هان شنیدم که شبی بر سرِمُد /دختری با پدرش بود به جنگ /
پدر از روی نصیحت میگفت /که مکن پیروی از راه فرنگ/
مرو از خانه بدون چادر/ بر تن خویش مکن دامن، ننگ /
ای بسا گرگ که در جامه ی تو نوازد آهنگ/نمیش/
بهر صید کنند این دغلان از دغلی/بهر اغفال تو یک لحظه درنگ/
دختر از روی تعرض گفتش/ آنچه گویی تو، بوَد جمله جفنگ/
باش خاموش دگر یاوه مگو/که تو پیری و بری از فرهنگ/
مدتی شد سپری زین جریان /تا که یک شب، پسری گوش به زنگ/
با سخن های فریبنده ی عشق/با کنایات دل انگیز و قشنگ/
همچو آهو نرمش کرد/ از ره حیله، چو روباه زرنگ/
گوهر عفت او را زد و برد/ کرد دامن وی آلوده ی ننگ/
همچنانی که به خود می بالید/ زیر لب، زمزمه کرد این آهنگ/
صید با پای خود افتاد به دام/مرغ با دست خود افتاد به چنگ
قبل نوشت:
خيلي سال قبل منظورم بچگي نيست شايد دوره راهنمايي دوست داشتم پزشك شوم و خانم دكتر صدايم بزنند.
وقتي رفتم دبيرستان و رشته رياضي خواندم دوست داشتم در دانشگاه استاد فيزيك شوم
بعد كه دانشگاه آزاد فيزيك محض قبول شدم فكر كردم به آرزويم رسيدم اما چرخ روزگار چيزي ديگري نشان داد
بعد يك مدت آمدم حوزه، و عزمم را جزم كردم براي كرسي استادي منطق
حالا كه ديگر درس و دانشگاه و حوزه ندارم شده ام خبرنگار
در دفتر يك مجله كار مي كنم
اين همان داستان معروف است درباره انداختن يك سيب به بالا و هزار چرخ زدن تا به پايين رسيدن
***
نقش زنان، در هیچ حرکتی از حرکت های اسلامی و شیعی - از صدر اسلام تاکنون - به اهمیت و برجستگی نقش زن در قیام «عاشورا» نبوده است.
«عاشورا» تنها صحنه ای است که در آن «زن »، در متن قرارداد و نه حاشیه و نقش زن شیعی در آن، پررنگ و پرحضور است و شاید یکی از رمزهای جاودانگی آن همین باشد.
نقش «زینب » ، این شیرزن دریادل کربلا و همسر و دختران امام حسین علیه السلام - به عنوان پیام آوران واقعه عاشورا - از جایگاه خاصی برخوردار است.
نقش ام وهب، دلهم (زن زهیر)، طوعه، ماری(1)و حتی زنان قبیله بنی همدان (2)، غیر قابل کتمان است.
مرحوم حاج شیخ ملاسلطان علی تبریزی - که از جمله عابدان و زاهدان بود - در عالم رؤیا خدمت امام زمان علیه السلام رسید و عرض کرد: آیا این که فرمودید: «فلاندبنک صباحا و مساء و لابکین لک بدل الدموع دما» صحیح است؟ فرمود: آری، صحیح است.
عرض کردم: آن کدام مصیبت است که به جای اشک، خون گریه می کردید؟ آیا مصیبت حضرت علی اکبر است؟
حضرت فرمود: اگر علی اکبر هم بود، در این مصیبت خون می گریست.
- آیا مصیبت حضرت عباس است؟
- اگر عباس هم بود، در این مصیبت خون می گریست.
- آیا مصیبت حضرت سیدالشهدا علیه السلام است؟
- اگر سیدالشهدا علیه السلام هم بود، در این مصیبت خون می گریست.
- پس کدام مصیبت است؟
- مصیبت اسیری زینب.(3)
در قیام حضرت مهدی علیه السلام نیز چنین است و زنان از جایگاه ویژه ای برخوردار خواهند بود.
نقش زن در عصر ظهور، همچون نقش مدعیان امروز و طرفداران حقوق زن نیست که او را تا سرحد یک کالا و وسیله ای برای لذت طلبی و عیاشی تنزل داده اند.
جابربن یزید جعفی از امام باقر علیه السلام نقل می کند:
و یجی ء والله ثلاث ماة و بضعة عشر رجلا فیهم خمسون امراة یجتمعون بمکة علی غیر میعاد قزعا کقزع الخریف؛(4)
به خدا سوگند 313 نفر می آیند که پنجاه تن از آنان زن هستند که بدون هیچ قرار قبلی، در مکه کنار یکدیگر جمع خواهند شد».
ام سلمه نیز از پیامبر (صلی الله علیه و آله) چنین روایت کرده است:
«یعوذ عائذ من الحرم فیجتمع الناس الیه کالطیر الوارد المتفرقة حتی یجتمع الیه ثلاث ماة و اربعة عشر رجلا فیه نسوة فیظهر علی کل جبار و ابن جبار(5)؛
در آن هنگام پناهنده ای به حرم امن الهی پناه می آورد و مردم همانند کبوترانی که از چهار سمت به یک سو هجوم می برند به سوی او جمع می شوند تا این که در نزد آن حضرت سیصد و چهارده نفر گرد آمده که برخی از آنان زن می باشند که بر هر ستمگر و ستمگر زاده ای پیروز می شوند».
…………………………..
منبع:
1) وی اهل بصره و خانه اش، کانون شیعیان امام علی علیه السلام بود. از آن کانون تنی چند به یاری حسین علیه السلام شتافتند و شهید شدند؛ گرچه خود وی نیامد.
2) پس از مردن یزید، برخی از بزرگان و اشراف کوفه تصمیم گرفتند عمرسعد را به عنوان امیرخود برگزینند. زنان قبیله بنی همدان تا این خبر را شنیدند، هلهله کنان داخل مسجد شدند و از این کار ممانعت کردند. آنان می گفتند شما می خواهید کسی را حاکم کنید که فرزند رسول خدا را به شهادت رسانده است؟
3) العبقری الحسان، ج 1، ص 98.
4) بحارالانوار، ج 53، ص 223.
5) مجمع الزوائد، ج 7، ص 315; معجم احادیث الامام المهدی، ج 1، ص 500.
منبع: خانواده بهشتي