گمان نمیکنم خانوادهای در ایران وجود داشته باشد که از اوایل بهمن تا آخر اسفند به خانهتکانی فکر نکنند.
خانهتکانی کردن یکی از رسوم ما ایرانیهاست. رسمی که فقط اختصاص به جابهجایی وسایل خانه و مرتب کردن آنها ندارد. رسمی که الگویی است برای غبار روبی کردن از دلهایمان تا اگر خدای نکرده ناراحتی و کدورتی در آن است جای خود را به دوستی و صمیمیت بدهد. چه خوب میشود اگر همه ما به موازات خانهتکانی منزلمان حواسمان به خانهتکانی دلمان هم باشد.
موضوع: "سبک زندگی"
ـ وقتی چندتا نوعروس فامیل دورهاش میکنند و میپرسند چرا ازدواج نمیکند، شانه بالا میاندازد که :” شوهر کنم که چی بشه؟ بشم مثل شماها؟!” چند ثانیه سکوت. بعد یکی از نوعروسها میپرسد: “مگه ما چمونه؟” دخترک پوزخند تلخی تحویلش میدهد و هیچی نمیگوید. نوعروسها نگاههای متعجشان را با هم رد و بدل میکنند. یادشان رفته دقیقا یک ساعت و نیم است بیوقفه دارند از شوهرهایشان بد میگویند و به جان زندگی متاهلی غر میزنند.
ـ دارند منقرض میشوند. در تمام طول عمرم شاید فقط یک یا دوتایشان را از نزدیک دیدهباشم. باید یکی به مقامات مسئول اطلاع دهد نسل مادرانی که پیش بقیه مدام از بیخوابی شب قبل و بدغذایی بچه و نحسی و ریخت و پاشها و بیخیالی “باباش” نمیگویند رو به زوال است. مادرانی هم که موقع حرف زدن از بچههایشان در چشمهایشان شادی و بر زبانهایشان شکر است، گونه نادری هستند که باید برای حفظ شان کاری کرد.
ـ مدتی است خواندن وبلاگهای زنانه را تحریم کردهام. نه بخاطر اینکه بد مینویسند یا حوصله سر میبرند.نه. اتفاقا خیلیهای شان خیلی هم خوب مینویسند. خیلی خیلی خوب. و همین دل آدم را میسوزاند. کسی که میتواند خوب بنویسد، چرا نمیتواند از چیزهای خوب بنویسد؟
ـ میگوید اگر زنان این دوره و زمانه خوشحال نیستندبهخاطر این است که زیادی میفهمند. میگویم تا جایی که یادمان دادهاند آگاهی باید اکسیر خوشبختی باشند نه اسباب بیحالی و بدحالی. بدحالی هشدار بزرگ روح ست بر اینکه “هشدار که آنچه را باید بدانی نمیدانی”. کلافگی و سنگینی روح هم شاید وبال دانستههای بیهودهمان باشد. ما داریم مجهز به تمام چیزهایی میشویم که نه به درد میخورند و نه به کار میآیند.
ـ جایی خواندم نوشتههای ما حکم بچههایی را دارند بزرگ میکنیم و رها میکنیم توی جامعه. بچه هایی که اگر بد بار آمده باشند، اگر خشن و افسرده و بیادب باشند، آدمهای اطراف را زخمی میکنند. این زخمها حال بد میآورند. حال بد مسری است. سرایت میکند. ما مسئول میکروبهایی هستیم که با کلماتمان تولید میکنیم. مسئول تصاویر زشتی روی دیوار ذهن آدمها نصب میکنیم. مسئول هوای مسمومی که با نفسهای غمگینمان توی هوا رها میکنیم.
ـ ما زنها برای دیدن کوچکترین زیباییها و درک خفیفترین شوقها مجهز به حواس پر قدرتی هستیم که هیچ مخلوق دیگری (حتی مردها و حتیتر بچهها) از آنها بهرهمند نیستند. وقتش نشده به جای زیر و رو کردن اسباب نداشتهها کمی هم از قد و بالای زیبای داشتههایمان حظ ببریم؟ با این چشمان تیزبین اگر فقط کدری ناخوشیها را ببینیم، ترس آن میرود که ناخوشی و کدورت جزء سرنوشتمان شود.
از خدا حال خوش بخواهیم. دنبالش هم باشیم. با دیگران هم قسمتش کنیم.
نوشته مونا ابراهيم نظري
طلاق، همواره یکی از چالشبرانگیزترین مسائل پیش روی جوامع بشری بوده است؛ چراکه آثار مستقیم و غیرمستقیم آن نه تنها بر تعادل روانی زوجین، فرزندان، بستگان و دوستان بر جای میماند؛ بلکه آثار منفی آن بر نظام اقتصادی، کمیت و کیفیت نظام جمعیتی و بر نظام فرهنگی غیرقابل انکار است. بنابراین شناخت علل و عوامل و ابعاد مختلف آن و آثاری که بر فرد و جامعه بر جای میگذارد، بسیار حائز اهمیت است.
این روزها در بیشتر نقاط جهان در کنار کاهش تمایل به ازدواج، با افزایش آمار طلاق روبهرو هستیم. افزایش آمار طلاق؛ یعنی افزایش زنان و مردان مجردی که طعم زناشویی و زندگی مشترک را چشیدهاند و به ناگهان از آن محروم شدهاند. افزایش آمار طلاق یعنی زنهای بیسرپرست و رهاشده که از حمایتهای اجتماعی برخوردار نیستند. افزایش آمار طلاق یعنی مدتها تجربه احساس اندوه یا شکستخوردگی در یک خانواده و یک جامعه که کارآیی آنها را به شکل قابل توجهی کاهش میدهد. افزایش آمار طلاق یعنی کودکانی که میان پدر و مادری جدا از هم، دست به دست میشوند یا هیچکدام از والدین نمیخواهندشان.
شنيدم یک نقاشی با عنوان «قبل از اینکه بمیرم» روی یکی از دیوارهای شهر لندن کشیده شده
بعد عكس آن در خبرگزاری رویترز منتشر شده و مردم هجوم بردن براي نوشتن خواسته قبل مرگشان
داشتم فكر مي كردم چقدر جالب
من قبل از اينكه بميرم مي خواهم چه كار كنم؟
يا
شما قبل از مردن چه كاري مي خواهيد انجام دهيد؟