موضوع: "سبک زندگی"
این روزها هر جا که می روم حرف و حدیث از مسابقه کلید استٰ مسابقه ای که زوجها را دعوت می کند تا پا به پای یکدیگر مسابقه بدهند و ما مخاطب از سر ذوق بخندیم و شادمانی کنیم.
اما چند مسئله وجود دارد:
یا زیر پای شهر سست شده یا زیر پای اعتقادات ما. یا کسی دیگر برایش مهم نیست یا همه خود را به خواب خرگوشی زده اند. روزهاست که برخی از آدم های شهر رنگ و رو عوض کرده اند و آنطور که می خواهند زندگی می کنند نه آنطور که قانون و عرف برای آنان تعیین کرده است.
این روزها سر بالا گرفتن در شهر کمی سخت شده چرا که حتی اگر بخواهیم هم نمی توانیم چشم بر لرزش دل ببندیم و بی اختیار تن به لرزشی ناخواسته ندهیم.
این روزها در سایه بی تدبیری مسئولان فرهنگی که کم کم کوله بارشان را به مقصد خانه بسته اند و کاری به میز تصدی گریشان ندارند ” حجاب ” به فراموشی سپرده شده تا حجاب معقول و جامعه پسند جای خود را به ساپرت هایی تنگ و بدن نما بدهد غافل از اینکه این مهر سیاهی بر پرونده آنان که بر روی حقیقت چشم پوشیده اند و عطای ساعات آخر کار را به لقایش بخشیده اند ثبت خواهد شد.
جالب تر از این که در ماه های اخیر دیگر خبری از گشت های به اصطلاح ارشاد نیست. گشتی هایی که تا چندی پیش حتی به تار مویی گیر می دادند و هم اکنون در برابر این ساپرت های تن نما خود را در پستویی پنهان کرده اند. این کم کاری این سوال را به وجود می آورد که آیا آشپز فرهنگی کشور چند نفر شده است که اینگونه ” آش ” تهیه شده برای حجاب گاه شور می شود و گاه بی نمک؟
در یادداشت پیش روی هدف اصلی زیر سوال بردن مسئولان نیست چرا که دیوار این آقایان چنان بلند است که دست ما به آنها نخواهد رسید و حتی پاسخی در خورد در برابر سوالات ایجاد شده در این حوزه را نمی دهند بلکه هدف همین مردمی اند که در کف خیابان ها هر روز رفت و آمد می کنند و برخی از آنها با همین پوشش به اصطلاح روشنفکرانه این سوال را در ذهن ایجاد می کنند که آیا اینجا ” ایران است “؟
شنا کردن بر خلاف جهت حرکت رودخانه همیشه سخت و طاقت فرسا بوده اما از زمانی که رودخانه فرهنگ کشور در حوزه حجاب دیگر جریانی را در خود نمی بیند و عملا به آبراهی که حتی عمق آن به یک وجب هم نمی رسد تبدیل شده حرکت برخلافش دیگر سخت نیست و هر کس هر طور و به هر نحو که دوس دارد می تواند بپوشد و بگردد و نهایتا اگر کسی به او بگوید بالای چشمت ابروست وی را به باد مشت و لگد بگیرد و آخر چند صد نفر برای وی ” به به ” و چه چه ” کنند که چه خوب بلایی سر آدم ” فضول ” آوردی.
سوال ما از افرادی که با این نوع پوشش به دنبال خودنمایی در سطح جامعه هستند این است که آیا فرهنگ خانوادگی و نه فرهنگ عمومی جامعه، اجازه ورود نگاه های دریده به حریم شخصی آنان را می دهد؟
آیا این خانم های به اصطلاح ” مد پوش ” تا کنون صفحات جراید را ورق نزده اند و حوادث تلخ را نخوانند که به دلیل عدم کنترل غرایض چگونه رقم خورده است؟ مردانی که تنها به خاطر ظاهر یک خانم وی را دزدیده اند… چندین بار مورد تجاوز قرار داده اند …. و نهایتا جنازه سوخته وی را در گوشه ای از بیابان های شهر رها کرده اند.
سوال دیگر از ساپرت پوش های گرامی این است که تا کنون چند نفر از آنان با خیانت رو به رو شده اند؟ تا کنون چند نفر از ساپرت پوش ها روابطی را شروع کرده اند که مردان آن سوی رابطه تنها به خاطر خواسته های جسمی به آنان گرایش پیدا کرده اند؟ تا کنون چند نفر از این دوستان شکست عشقی را تجربه کرده اند؟ تا کنون چند نفر از آنان مورد تجاوز روحی قرار گرفته اند؟ آیا عموما میزان آزار و اذیتی که به این افراد وارد می شود قابل مقایسه با آن دسته از بانوانی است که سطح پوشش عمومی و قابل قبول جامعه را رعایت می کنند؟
عموما کسانی که با لباس های بدن نما در سطح جامعه حضور می یابند در برابر این سوال که چرا این پوشش را انتخاب کرده اید این پاسخ را از آستین خود بیرون می آورند که ” پوشش مقوله ای شخصی است و به کسی ربط ندارد “.
در پاسخ به این استدلال کودکانه باید گفت که هر کشوری در سطح جهان برای پوشش و نوع حضور در جامعه برای ساکنان خود حداقل هایی را در نظر گرفته است و این مقوله برای ایران نیز صدق می کند. زمانی پوشش افراد جنبه خصوصی می یابد که در چارچوب های دیوار شخصی شکل گرفته باشد ولی وقتی فرد در سطح جامعه حضور می یابد دیگر نوع پوشش او محوریت خصوصی بودن را از دست می دهد چرا که اینجا در برابر اذهان عمومی ظاهر شده و خود را در مقام مقایسه و اظهار نظر آنان قرار می دهد.
سوالی که وجدانا طرفداران پوشش آزاد باید به آن، نه به ما و نه به مردم، بلکه به خود پاسخ دهند این است آیا خودشان واقف بر این هستند که با حضور این گونه شان در سطح جامعه افراد چه نوع برداشت زننده ای از آنها در ذهن می پرورانند؟ آیا کسی که خود را در یک جایگاه و مقام اجتماعی می بیند عموما می تواند قبول کند که هر ذهن هرزه ای برای وی شناسنامه ای جداگانه صادر کند و بر اساس آن هویتی جدید برای وی بسازد؟
این تلویزیون کوچیک اعصابم رو خورد کرده، تو هر خونهای یک ال سی دی هست. حتی شده وام بگیریم، باید عوضش کنیم.
میخوام ماشین رو بفروشم یک مدل بالاتر بخرم. دیگه با دوتا بچه این خونه خیلی کوچیکه، باید عوضش کنیم، شنیدی میگن قیمت دلار باز هم میره بالا، بیا هرچی پول داریم تبدیل به دلار کنیم. برای عید دوست دارم مبلمان را عوض کنیم…
جملات بالا احتمالاً به نظر خیلی از شما آشناست. شاید بگویید: حرفهای روزمره زناشویی است. حرفهایی که گاهی با همسرمان در میان میگذاریم. بله، دقیقاً مشکل همین جاست. ما فرهنگ حرف زدن صحیح را در خانه فراموش کردهایم. آداب حرف زدن با همسر و فرزندانمان را نمیدانیم و تنها به گفتن حرفهایی تکراری، روزمره و احتمالاً اشتباه، قناعت میکنیم.
امام علی علیهالسلام حدیثی دارند که در آن به اهمیت اندیشه و گفتار در سرنوشت ما اشاره میکنند: “مراقب افکارت باش که گفتارت میشود، مراقب گفتارت باش که رفتارت میشود، مراقب رفتارت باش که عادتت میشود، مراقب عادتت باش که شخصیتت میشود، مراقب شخصیتت باش که سرنوشتت میشود.”
دعا و نماز بزرگترین نیرویی است که برای مبارزه با دشواری های زندگی روزانه و به دست آوردن آرامش روحی شناخته می شود.گفتگوی با خدا باید عادت همیشگی آدمی شود، نه اینکه چون به نهایت درماندگی می رسد رو به خدا کرد. باید به خاطر داشته باشیم که هنگام دعا کردن با خدا صحبت می کنیم و حقیقت و اطاعت را سراپای وجودمان را فراگیرد.
نخستین فایده دعا آن است که ضمیرما راآرام کند وقلب دردناک ما را درمان بخشد و در کاری که درپیش داریم بصیرت و روشنی را فراهم می آورد.
اگر خشمگین یا مضطرب، انتقامجو ویا حسود باشید، هرگز نمی توان درباره کاری که در پیش داریم چنان که باید فکر کنیم و تصمیم بگیریم. با دعا و نماز هیجاناتمان مهار می شود، نیروی فکری که در حل یک مسئله بکار می بریم و به آن می رسیم، جواب صحیح را پیدا می کنیم.
دعا کردن تنها عبادت نیست؛ بلکه همچون تشعشعی است که از روح شخص دعا کنده برمی خیزد، که نیرومند ترین شکل انرژی است که شخص می تواند تولید کند. تأثیر دعا برروح و جسم آدمی به اندازه ای قابل اثبات است که دربزرگتر شدن نیروی فکری، و عمیق تر شدن فهم آدمی از واقعیت هایی است که با روابط بشری همراه است.
نیروی دعا به اندازه نیروی جاذبه زمین حقیقت دارد. بسیاری از مردم دعا را همچون لفاظ و پناهگاهی برای اشخاص ضعیف یا درخواست کودکانه برای بدست آوردن خیرات مادی تصور می کنند. اگر بخواهیم سخن درست را بگوییم، باید بگوییم که دعا فعالیتی است برای تکامل صحیح شخصیت و آخرین مرحله تمامیت عالی ترین ملکات انسان ها ضرورت دانست. تنها در دعا و نماز اجتماع کامل و هماهنگ بدن، فکر و روح حاصل می شود.
دعا را چگونه تعریف می کنند؟
دعا کوششی است که در آدمی برای رسیدن به خدا و صحبت کردن با موجودی نادیدنی که آفریننده همه چیز و حکمت اعلی و حقیقت نیکی و نیرومند است، ونجات همگان در دست اوست. این هدف دعا همیشه برای عقل پنهان می ماند، زیراکه زبان و اندیشه هردو دروصف خدا عاجز می مانند.
با این همه می دانیم که هروقت از صمیم قلب به نماز و دعا می پردازیم، جسم و جان ما هر دو بهتر می شود. ممکن نیست که زنی یا مردی برای یک لحظه هم که باشد دعا کند و نتیجه خوبی به دست نیاورد.
آدمی همه جا می تواند دعا کند خواه در خیابان باشد یا در اتوبوس، دفتر کار، یا در مدرسه و یا در گوشه تنهایی اتاق خود یا در مسجد و… هیچ شرطی برای اینکه دعا کجا و چه وقت صورت گیرد وجود ندارد.
هیچ معنی ندارد که آدمی در صبحگاهان نماز بگذارد، و پس از آن در باقی مانده روز هیچ عمل خیری نداشته باشد. دعای راستین، خود راهی از زندگی است، و درست ترین زندگی خود راهی از دعا کردن است.
بهترین دعا ها همچون راز و نیازها، ومناجات ها و… ، که پیوسته درباره یک موضوع سخنی می گویند. امروزه بیش از هر زمان دیگر، دعا ضرورتی از زندگی مردمان وملت ها به شمار می رود. دعاکه اساسی ترین ورزش روح است، باید به کمال فعالیت در زندگی خصوصی ما دخالت کند. اگر نیروی دعا بار دیگر آزاد شود و زندگی عموم مردمان و زنان دخالت کند، واگر روح منظوره های خود را آشکار و به شجاعت ظاهر سازد، امید آن هست که تیر دعاهای ما برای رسیده به جهانی بهتر به هدف اجابت برسد.