سر و صدای بچهها نفس روضه است
ارسال شده در 25 آبان 1392 توسط جان نثاری در فرهنگی- اخلاقی, مناسبت های مذهبی, مهارت های زندگی, تربیت فرزند
سخنرانی های آیت الله حکمت نیا پر است از صدای بچه ها, بچه هایی که مدام داد و بیداد می کنند, جیغ می کشند, بهانه می گیرند, با هم بازی می کنند و بلند بلند می خندند و آنقدر می خندند و گریه می کنند و فریاد می زنند که حتی بعضا صدای حضرت استاد را هم به سختی می توان شنید؛ اما من حتی یکبار هم نشنیدم که حضرت آیت الله متعرض جمع بچه ها شوند, تذکری بدهند و یا گوشه ای, کنایه ای روانه مادران بچه ها بکنند.
بقیه علما هم سخنرانی هایشان از جمعیت بچه ها و خاطر جمعیشان بی نصیب نیست و من ندیدم این جمعیت خاطر, پراکندگی خاطر و کلام وعاظ بزرگ این مرز و بوم را در پی داشته باشد و اصلا طوری است این فضا که آدم احساس می کند همزیستی مسالمت آمیزی دارند با هم و اگر یکی نباشد دیگری کمیتش می لنگد.
اما توی استان ما کم نیستند وعاظی که اعصاب بچه ها را ندارند و بسیار دیده ام که غر زده اند به جان بچه ها و مادرانشان و حتی بعضا به مادران می گویند حضور شما با این بچه و سروصدایش ضروری نیست و همان بهتر که نباشید و مجلس حرمت دارد و الخ! که چه؟ که رشته کلام از دست حضرت واعظ در می رود و گویا حضرات اصلا گوشی برای شنیدن صدای بزرگان اخلاق و ادب ندارند و نمی بینند که مجالس پر رفت آمد آن بزرگان پر است از این سرو صداها, در حالی که بزرگ مجلس به سخنرانی اش ادامه می دهد.
و اصلا یک نفر نیست از ایشان بپرسد که اگر بچه به مجلس نیاید پس کجای این جهان بی دروپیکر با شور و شعور حسینی و اخلاق اسلامی اخت بگیرد و الفبایش را بیاموزد و اصلا اگر بچه به مجلس بیاید و طبق میل شما خفه خون بگیرد که دیگر بچه نیست و می شود یک آدم بزرک مثل من و تو!
اما امشب با واعظی مواجه شدم که در اوج سروصدای بچه ها که کلافه کننده هم بود چیزی گفت که فکر می کنم تا عمر دارم از حرف و عمل امشب آن بزرگ پر باشم و سرشار به فضل پرودگار. این انسان وارسته در اوج سروصدای بچه ها گفتند: مثل اینکه بچه ها هم در کنار مجلس ما مجلس دارن و به خاطر صدای بلند ما ناچارن صداشون رو بالا ببرن.
من منتظر بودم ببینم چطور ادامه می دهند که گفتند: ما مسلحیم به میکروفون و اون بندگان خدا بدون هیچ سلاحی مجبورن با میکروفون ما رقابت کنن و من به خاطر اینکه اذیت نشن و مجلسشون به هم نریزه از این به بعد آروم تر حرف می زنم و شما هم دقیقت بشین تا بهتر بشنوین!
در شگفتی تمام شاهد بودم که حضرت ایشان تا آخر مجلس آهسته صحبت کردند.
مدام با خودم فکر می کردم چقدر تفاوت هست میان معرفتی که با گوشت و پوست و خون و استخوان آدم عجین باشد و معرفتی که لقلقه زبان باشد. و چقدر بعضی ها نمی فهمند حضور بچه ها و نفس بچه ها, نفس گرم روضه ها رو به آسمان می فرستد.
مگر تمام شکوه کربلا به علی اصغر 6 ماهه نیست و نقطه اوج کربلا در نفس علی اصغر نهفته نیست؟ حضرت آیت الله حکمت نیا در تعبیری عجیب و جذاب می گفتند: نقطه «کربلا» علی اصغر است! که اگر این نقطه نبود «کربلا» اصلا شکل نمی گرفت و تلفظ نمی شد.
حالا کدام روضه بدون نفس و سر و صدای بچه ها به عرش می چسبد؟
نوشته سحر دانشور