سَکینه، دختر امام حسین علیهالسلام و مادرش رباب دختر امری ءالقیس است. نامش را امینه، امنیه و آمنه ذکر کرده و لقب وی را سکینه نهادهاند که به معنی وقار و سکون است.
سکینه همسر عبدالله اکبر، فرزند امام حسن و پسر عموی اوست که در روز عاشورا همراه امام حسین علیهالسلام به شهادت رسید. از زمان ولادت حضرت سکینه علیهاالسلام اطلاع دقیقی در دست نیست؛ اما با توجه به سخن امام حسین علیهالسلام خطاب به وی که فرمود: «تو بهترین بانوانی» در مییابیم که وی در کربلا بانویی رشیده بوده و بین ده تا سیزده سال، سن داشته است.
آن حضرت حدود هفتاد سال عمر کرد و در سال 117 ق. در مدینه و بنابر قولی در راه حج عمره از دنیا رفت.
فضایل حضرت سکینه
سکینه از چشمه زلال دانش و معرفت امام حسین علیهالسلام جرعهها نوشید و به درجهای از ایمان و باور دینی رسید که امام در توصیفش میفرماید: “غالب (اوقات) بر سکینه چنین است که با تمام وجود محو جمال ازلی است. ایامش غرق در عبادت و راز و نیاز با پروردگار سپری میگردد.”
این تعریف، بیانگر مقام برجسته دختر امام حسین علیهالسلام در راستای یقین به پروردگار متعال و گسستن از مشغولیات و دلبستگیهای دنیای فانی است.
محبوب دل پدر
سکینه در خاندانی بزرگ که خداوند مقامشان را رفعت بخشیده بود، رشد نمود. تمسک به راه مستقیم الهی و تبعیت از احکام قرآن، او را به کمال انسانیت رسانید و سبب شد همطراز زینب کبری علیهاالسلام از پیامآوران کربلا گردد؛ به طوریکه دشمنان به شخصیت با صلابتش معترفاند و دوستداران اهل بیت علیهمالسلام به وجودش مفتخر.
اخلاق نیک و خصال پسندیده این بانوی نمونه، وی را در نظر پدر که مربی صالح و کاملی بود، عزیز نمود. امام حسین علیهالسلام که آگاه به ضمیر انسانها و معیار سنجش اعمال است، سکینه را با زیباترین لقب، یعنی «خیرة النساء» خواند و با عنایتی خاص مقام و منزلت وی را در مواقف بسیار، بر دیگران آشکار نمود.
دلبستگی و مهر امام نسبت به سکینه، در آخرین خداحافظی از خیمهها، قابل توجّه و تأمل است. وقتی آن حضرت نزدیک خیمهها رسید ، فرمود: «ای زینب! ای ام کلثوم! ای سکینه! علیکن منّی السّلام»
چون اهل بیت صدایش را شنیدند، برای وداع گرداگرد امام حلقه زدند. علاقه فراوان سکینه به پدر، عنان اختیار را از کفش ربود، دستهایش را بر سر فرود آورد و گفت: «پدرجان! آیا تن به مرگ دادهای که اینگونه خداحافظی میکنی؟ ما، بعد از تو به چه کسی پناهنده شویم؟»
سخنان عاطفهبرانگیز دختر، بر قلب پدر، سنگین آمد و از بیتابی فرزندش گریست و فرمود: «ای نور دیدهام! چگونه تسلیم مرگ نشود کسی که یار و یاوری ندارد؟»
صحبتهای امام برای سکینه که بوی فراق و تنهایی میداد، او را از جمع حاضر جدا کرد و در حالیکه آرام آرام میگریست، به گوشه خیمه رفت. شاید قصدش این بود که قلب پدر را بیش از این غصهدار نکند. امام حسین علیه السلام با مشاهده این وضع از اسب فرود آمد و سکینه را نزد خویش خواند و او را به سینه چسباند و اشکهایش را پاک نمود و فرمود: «ای سکینه! بدان که بعد از من گریه زیادی در پیش خواهی داشت؛ اما تا هنگامیکه جان در بدن دارم، با این اشکِ جانگدازت، دلم را آتش نزن! آن زمان که کشته شدم، تو که بهترین زنان هستی، سزاوارترین فرد به گریستن بر منی!»
کاروان کربلا
سکینه بلایای سنگین روز عاشورا را با دلی استوار و ارادهای پولادین تحمل نمود. این توان، برخاسته از باطن پاک و توجه کامل او به ذات احدیت بود، همانگونه که امام حسین علیهالسلام دربارهاش فرموده: «دخترم، دائم محو جمال الهی است.»
سکینه به مرتبهای از یقین و رضای الهی رسیده بود که کشته شدن پدر و برادرها و عموها را دید، اما لب به شکایت نگشود و آن مصائب را لطف الهی دانست.
وی نظارهگر وقایع عاشورا بود. او ندای کمکخواهی پدرش را که مظلومانه یار و یاور میطلبید، شنید و با تمام وجود، درد بیکسی مادر، خواهر، عمهها و زنان را چشید و با اینکه در اوان جوانی بود، سرپرستی دختران کوچکتر از خود را به عهده گرفت و به دلداری آنها پرداخت.
سکینه از نخستین افرادی است که از شهادت امام مطلع گردید. وقتی اسب بیصاحب امام، با زین واژگون و شیههزنان به سوی خیمه آمد، او به استقبالش رفت و با زبان حال، احوال پدر را جویا شد. او به این فکر میکرد که: آیا لحظه آخر به امام آب دادند یا خیر؟ بغضِ فروخوردهاش یکباره به خروش تبدیل شد و فریاد برآورد که: واقتیلاه! واابتاه! واحسیناه! واحسناه! و واغربتاه!
زمانی که دشمن، او و دیگر زنان را به قتلگاه برد تا از کنار کشتگان عبور دهد، او ناگهان بر پیکر خونین پدر افتاد و او را به آغوش گرفت و طوری گریست که دوست و دشمن گریان شدند. عمر بن سعد فرمان داد با زور و تهدید دختر امام حسین علیهالسلام را از بدن پدر جدا نموده و همراه بقیه مصیبتدیدگان به اسارت برند. سکینه میگوید: «وقتی پیکر پدرم را در آغوش گرفتم، از حلقوم بریدهاش این ندا را شنیدم که میگفت: شیعتی ما ان شربتم ماء عذبٍ فاذکرونی او سمعتم بغریبٍ او شهیدٍ فاندبونی»
«شیعیان من! هر زمان که آب گوارایی نوشیدید، مرا به یاد آورید و اگر سرگذشت غریب و شهیدی را شنیدید، بر من بگریید.»
در هنگام اسارت و در راه شام
دختر امام حسین علیهالسلام میدانست پدرش به خاطر امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه با بدعتها و انحرافات دینی و اجتماعی قیام نموده، بنابراین دیدن سر بریده امام بر نیزه، او را نگران نساخت؛ اما وقتی چشم نامحرمان به ساحت مقدس اهل حرم افتاد، کوشید از آن نگاهها در امان بماند.
سهل بن ساعد انصاری- از اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم- در چگونگی ورود اهل بیت علیهمالسلام به شام میگوید: «من قصد رفتن به بیتالمقدس را داشتم. چون نزدیک شام رسیدم، دیدم مردم، شهر را آذین بسته و به جشن و سرور پرداختهاند. سؤال کردم: آیا برای شامیان عیدی هست که من اطلاع ندارم؟ پاسخ شنیدم: ای پیرمرد! از بیابان آمدی؟ گفتم: من سهل بن ساعدی هستم و رسول خدا را دیدهام. گفتند: عجب است که آسمان، خون نمیبارد و زمین، اهلش را فرو نمیبرد!، گفتم: مگر چه شده؟ گفتند: این، سر حسین است که از عراق هدیه آوردهاند! جلوتر رفتم، پرچمهایی دیدم که در بین آنها سری بر نیزه است. او شبیهترین افراد به پیامبر صلیالله علیه وآله وسلم بود و پشت سر آن، بانوانی بر شترانی بیپوشش سوار بودند. نزدیکتر رفتم. از نخستین زن پرسیدم: کیستی؟گفت: من سکینه، دختر حسینم. گفتم: من سهل ساعدی از اصحاب جدت رسول خدا صلیالله علیه وآله وسلم هستم، اگر حاجتی داری برآورم. فرمود: به حامل سر بگو جلوتر رود تا مردم به تماشای آن بپردازند و چشمانشان به حرم پیامبر نیفتد. سهل میگوید: من نزد آن نیزهدار رفتم و مبلغی به او دادم و گفتم: سر را جلوتر از زنان ببر و او پذیرفت.»
اسیران آل رسول را در حالی که به ریسمان بسته شده بودند و از میان جمعیت عبور میدادند، وارد مجلس یزید کردند. جفاکاران شام که از بزرگی، شکوه و ابهت آنها در شگفت مانده بودند، پرسیدند: شما چه کسانی هستید؟ سکینه فرمود: ما اسیران، از خاندان محمّد صلی الله علیه وآله وسلم هستیم.»
حضرت سکینه علاوه بر بیدارگریهای غیرمستقیم، در برابر دید همگان مقابل ظالمان میایستاد. وی وقتی سر بریده فرزند زهرا علیهاالسلام را مقابل یزید مشاهده کرد که او با جسارت بدان هتاکی میکند و شعر پیروزی میسراید، فریاد برآورد و گفت: «به خدا، سختدلتر از یزید ندیدم و کافر و مشرکی بدتر و جفاکارتر از او نیست.»
آنگاه که یزید در مورد پدرش گفت: حسین، حق را منکر شد و قطع رحم نمود و در ریاست و رهبری با من ستیز کرد. در پاسخش فرمود: «ای یزید! از کشتن پدرم خوشحال نباش! او مطیع خدا و رسول بود و دعوت حق را اجابت کرد و به سعادتِ شهادت نائل آمد! ولی روزی خواهد آمد که تو را بازخواست میکنند، خود را برای پاسخگویی آماده کن! ولی تو چگونه میتوانی پاسخ دهی؟»
رؤیای حضرت سکینه
حضرت سکینه درباره خوابی که دیده بود، میفرماید: «در یکی از شبها که در شام بودم، خوابی دیدم طولانی. در آخر آن خواب، زنی را مشاهده کردم که دست بر سر نهاده و نالان است. پرسیدم: این بانو کیست؟ گفتند: فاطمه دختر محمّد رسول خدا و مادرِ پدر تو است! گفتم: به خدا، نزد او میروم و از آنچه با ما کردند، به وی شکایت میکنم. پس نزد او رفته، مقابلش ایستادم و گریستم و گفتم: مادرجان! حق ما را منکر شدند، جمع ما را از هم جدا کردند و حُرمت ما را نگه نداشتند! مادرجان! به خدا، پدرم حسین را کشتند! پس از آن بانو به من فرمودند: سکینه جان! دیگر سخن مگو که دلم را سخت لرزاندی و قلبم را پاره کردی! این پیراهن پدر تو است، آن را نگه داشتهام تا زمانی که خدا را ملاقات کنم!»
پس از بازگشت کاروان حسینیان به کربلا و مدینه
اوضاع و احوال اجتماعی با سخنرانیها و بیدارگریهای اهل بیت علیهمالسلام تغییر یافت؛ یزید سمبل جنایت و غاصب حق امام شناخته شد و مورد نکوهش و لعن مردم واقع گردید. ماندن اسیران در شام، سبب سرنگونی حکومت ظالمانه یزید میشد و آبروی بنیامیه را بیش از پیش، از بین میبرد؛ بنابراین یزید تصمیم گرفت هرچه زودتر مقدمات بازگشت خاندان امام علیهالسلام را به مدینه فراهم کند.
وقتی سکینه علیهالسلام به مدینه رسید، همراه زنان بنیهاشم جامه سیاه پوشید و مجلس عزا برپا نمود و با نقل حادثه خونین کربلا از نهضت جاودانی امام حسین علیهالسلام دفاع کرد. مجالس وعظ و سخنرانی او موجب بیداری وجدانهای به خواب رفته و شناخت راه سعادت برای انسانهای مشتاقِ هدایت شد.
دختر امام حسین علیهالسلام همراه مادرش رباب، عمهها و دیگر زنان بنیهاشم، مورد توجه مردم مدینه بود. امام صادق علیهالسلام فرمود: «هیچ بانوی هاشمی، سرمه به چشم نکشید و خضاب نساخت و از خانه هیچ فرد بنیهاشم تا پنج سال دودی بلند نشد تا اینکه عبیدالله بن زیاد به هلاکت رسید.»
حضرت سکینه علیهاالسلام در مدت عمرش در شهر پیامبر و در منزل برادرش، امام سجاد علیهالسلام زندگی کرد و به ترویج و نشر راه امام حسین علیهالسلام پرداخت.
وفات و آرامگاه حضرت سکینه
سرانجام حضرت سکینه علیهالسلام در پنجم ربیعالاوّل 117 ق. دنیا را وداع گفت. آرامگاه این بانوی گرامی در قبرستان بقیع (مدینه) است؛ وی هنگام انجام عمره، در مکه رحلت کرده است.
گروهی بر این باورند که آرامگاه او در مقبره باب الصّغیر (دمشق) است، که هماکنون زیارتگاه شیعیان است.
پینوشت
1. اصول کافی، ج 1، ص 462؛ بحارالانوار، ج 45، ص 17.
2. نفس المهموم، ص 161.
3. اعلام النّساء، ج 2، ص 202.
4. بحارالانوار، باب فضل الشّیعه، ج 65.
5. مقتل الحسین(ع)، مقرّم، ص 471.