قبول کن از ما، ای خدای مهربان تر از مادر!
چادر نماز من، دکمه آژیر مریم است! تا ببیند سرم کردهام، گریهاش میرود به آسمان. هر بار مجبورم کلی نقشه بکشم و سرگرمی طراحی کنم که حواسش نباشد تا من تند تند یک نمازم را بخوانم و دختره زبل بفهمد که فریب خورده(!) و بیاید جلوی من و مهرم را گاز بزند و گریه کند تا وقتی که سلام بدهم و فوری خودش را بیندازد توی بغلم. (نمیدانم کی و چطوری فهمیده که سر تکان دادن، یعنی نماز تمام) نماز بعدی میرود تا وقتی که دوباره بشود پروژه سرگرمیسازی را اجرا کرد و اندازه چند دقیقه وقت گرفت از دخترک برای نماز دوم… که خیلی وقتها میشود آخر وقت.
***
نرگس کلا رقیقالقلب است. دلتنگی حسنی برای خانمحنا گریهاش را درمیآورد، قصه شنگول و منگول گریهاش را درمیآورد، حتی صحنههای احساسی سریالهای آبگوشتی تلویزیون هم گریهاش را درآورد. با این اوضاع میشود تصور کرد که گریه مامان، چه روضه مبسوطی است برای دخترک! خواب هم که اصلا در دیانای اش نعریف نشده و تا وقتی مامان بیدار است، بیدار است، حتی اگر احیای شب قدر باشد…! حالا مامان گریه… نرگس گریه…! فضای روحانی عجیبی داریم ما!
***
امیدم فقط به خداست که این نمازهای هول هولکی و آخر وقت را، و این دعاهای همراه با بازی و خنده و شوخی برای شاد کردن دل بچهها را قبول کند. قبول کن از ما، خدای مهربان تر از مادر!