بهم میاد؟!
«بهم میاد؟!» داستان با حجاب شدن دخترِ استرالیایی-فلسطینی مسلمانی به نام «اَمَل» است که با عکسالعملهای مثبت و منفی مردم استرالیا روبرو میشود. زحمت این کتاب را انتشارات آرما کشیده است. چند نکته در مورد این کتاب به نظرم میرسد:
اولین نکتهای که در مورد این کتاب باید بدانیم، این است که اگرچه این کتاب، داستان با حجاب شدن یک دختر پانزده شانزده ساله است، اما تقریباً هیچ بحثی در مورد خود حجاب در این کتاب دیده نمیشود. چرا که این دختر حتی همان زمانی هم که بیحجاب است، اعتقاد به حجاب دارد، اما بواسطۀ شرایط سیاسی کشور استرالیا، نوع نگاه مردم این کشور و مشکلاتی که برای افراد با حجاب وجود دارد، حجاب را کنار گذاشته است. یعنی تصمیم اصلی که امل میگیرد، ایستادن جلوی محیط ضد حجاب استرالیاست و نه پذیرش حجاب به عنوان یک اصل درست. فلذا کارکرد اصلی این کتاب، آشنا کردن مخاطب با فضای جامعۀ استرالیا و وضعیت اقلیتهای مذهبی در این کشور است. در این کتاب میبینیم که علیرغم ادعای آزادی اقلیتها و چند فرهنگی بودن استرالیا، چه محدودیتها و دشواریهایی بر سر راه اقلیت مسلمان وجود دارد. این کتاب به خوبی نشان میدهد که رسانههای غربی و استرالیایی چه تصویری از یک مسلمان به مردم دنیا ارائه میکنند و چه تصوراتی از مسلمانان در بین آنها بوجود میآورند. در این کتاب میبینیم که امل با تصمیمی قاطع و تحسین برانگیز، برای حفظ هویت اسلامی خود جلوی این محیط نژادپرست میایستد و بر سر آن حتی با کسی که دوستش دارد هم معامله نمیکند.
نکتهای که من در این کتاب دوست دارم این است که مهمترین دلیل امل برای با حجاب شدن، نه داستان معروف «صدف و مروارید» است و نه جلوگیری از فروپاشی نهاد خانواده و …! بلکه خواست و دستور خداوند است. من حجاب میپوشم چون خدا خواسته است. چون خدا دستور داده است. یعنی کاملاً با نگاه دروندینی به ماجرا نگاه میکند. یک درجهای از تسلیم در برابر خواست خدا در این نوع استدلال است که برای من جذابیت خاصی داشت.
نکتۀ بعد این که این کتاب به مخاطب نشان میدهد تلقیهای متفاوت از دینداری در بین مسلمانان مختلف جهان وجود دارد. بعنوان مثال امل کسی است که بیحجابی را خلاف دین میداند، اما داشتن دوستپسر و تلفنهای طولانیمدت و دل دادن و قلوه گرفتن با او را نه تنها عیب نمیداند، بلکه بدان مبادرت هم میورزد. نمیدانم چقدر این تفاوتها طبیعی است و چقدرشان به خاطر جبر محیطی است؛ چه چیزهایی را میتوان انتظار داشت و چه چیزهایی را نه.
نکتۀ دیگری که در مورد کتاب به نظرم میرسد ترجمۀ کتاب است. اگرچه برادر عزیز مترجممان زحمت زیادی را صرف ترجمۀ این کار کرده است و در غالب اوقات هم خیلی خوب از پس برگردان متن برآمده است، گاهی اوقات خطاهای ترجمهای در کتاب به چشم میخورد که در حجم سیصد و خردهای صفحهای کتاب، تعدادشان قابل توجه میشود.
نکتۀ بعدی بحث ویراستاری اثر است که به نظرم جاداشت با دقت و وسواس بیشتری انجام میشد. گاهی در حین خواندن متن شما مجبورید مکث کنید و جمله یا پاراگراف را مجدد بخوانید که ببینید مثلا گویندۀ این جمله کیست. گاهی هم به برخی غلطهای املایی در کتاب بر میخوریم که خب از انتشارات آرما بیش از اینها انتظار میرود.
پ.ن: کتاب را به دختران بالای 15 سال توصیه میکنم.
با سلام و احترام
استشمام عطر خوش بوی عید فطر از پنجره ملکوتی رمضان گوارای وجود پاکتان و صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت…
چقدر سخت است که این عزیزترین عید را بدون آن عزیزترین غایب از نظر بگذرانیم…
اللهم عجل لولیک الفرج