مامان حوصله داشت اما من ...
مامان حوصله داشت؛ همیشه کوکوها وکتلتها رو تکه تکه و بیضی بیضی درست میکرد. من ولی حوصله نداشتم، هروقت کوکوسیبزمینی درست میکردم، مواد رو توی ماهیتابهای که روغنش داغ شده بود، میخوابوندم و صاف میکردم و بعد از یک ربع، ماهیتابه رو برمیگردوندم تا طرف دیگه موادِکوکو سرخ بشه. ولی مامان مثل من نبود. حوصله داشت؛ عشق داشت. یک ساعت پای گاز میایستاد و دستاشو خیس میکرد، اندازه یه توپک از مواد برمیداشت و کف یه دستش میذاشت و با انگشتهای دست دیگهاش روی مواد ضربه میزد تا بخوابه و شبیه یه بیضی بشه و بعد آروم میذاشت توی روغن داغی که صدای جلیز ویلزش از توی ماهیتابه بلند شده بود. مامان حوصله داشت؛ یعنی من همیشه پیش خودم میگفتم مامان چه حوصلهای داری! چه فرقی میکنه یکدست باشه یا تیکه تیکه …
اینبار تصمیم گرفتم دخترِمامان باشم، مواد کوکو رو گذاشتم کنار گاز، روغن ریختم تو ماهیتابه و زیر گاز را روشن کردم، دستامو خیس کردم تا مواد بهشون نچسبه، اندازه یه توپک از مواد برداشتم، گذاشتم کف دستم و با انگشتهای دست دیگهام ضربه زدم روش، ولی بیضی نکردم، دایره کردم. یادمه همیشه دوست داشتم کوکوها دایره باشن نه بیضی! با خودم فکر کردم حوصله داری فاطمه؟ مواد رو بریز تو ماهیتابه و یکدست کن بره! اولین دایره رو با احتیاط خوابوندم تو روغنی که صدای جلیز ویلیزش شنیده میشد، دایره بعدی کنارش، بعدی کنارش … به خودم آمدم، دیدم کوکوهای دایرهای شکلم آماده شدن و من نیم ساعته پای گاز ایستادم و دارم دایره درست میکنم و سرخ میکنم و لذت میبرم. انگار منم حوصله دارم. حوصله دارم و عشق.
حوصلهای که همهی زنان دارند ولی گاهی گمش میکنند. حوصلهای که نمیدانم چرا مادرهایمان بیشتر داشتهاند و ما کمتر…
نوشته فاطمه مطهري
باسلام همسنگرگرامی!ممنون ازمطلب خوبتان!موفق وسربلندباشید.التماس دعای خیر وعاقبت بخیری