صحنه زیر را تصور کنید:
نسرین خانم: مهوش جان خیلی کار خوبی کردی که امروز به من سر زدی. یک هفته است که درگیر بیماری سحر هستم و واقعاً خسته شدهبودم.
مهوش خانم: میدانم نسرین جان، گرفتاری بچهها تمامشدنی نیست.
سحر: مامان! بروم پیش پوپک؟
نسرین خانم: خودت میدونی که هنوز مریض هستی و باید استراحت کنی. برگرد به رختخوابت.
سحر: اه. حالم خوب شده. از رختخواب خستهشدم. کمی میروم پیش پوپک و برمیگردم.
نسرین خانم: گفتم نه. برگرد به اتاقت (با حالتی خشمگین).
سحر: (در حالیکه فریاد میزند) من دیگه نمیخوابم. حالم خوبه. میخواهم از خانه بیرون بروم. خسته شدم.
نسرین خانم: میفهمی چی میگم یا بیام بهت بفهمونم؟
سحر:(توأم با گریه) همیشه میگی نه. هیچوقت به حرف من گوش نمیدی.
نسرین خانم: (با ناراحتی) معذرت میخوام مهوش جان.
مهوش خانم: (با لبخند) نیازی به عذرخواهی نیست. این سناریو در خانه ما هم زیاد اتفاق میافتد.
نسرین خانم: نمیدونم چی به سر این نسل آمده. وقتی من بچه بودم، جرأت جروبحث با مادرم را نداشتم.
برابری اجتماعی والدین و کودکان
در جامعه گذشته، یعنی همان جامعهای که والدین امروزی در آن پرورش یافتهاند، روابط مردم در قالب مافوق و زیردست بود. پدر در خانه قدرت برتر به شمار میرفت و مادر میبایست مطیع او میبود و فرزندان هم مطیع هر دو آنها.
جامعه خوب سازمانیافته بود و هرکس به نقش خود واقف بود. اگر جامعه همان ساختار را حفظ میکرد، شاید برخی از مشکلات الآن اصلاً وجود نداشت، اما جامعه ایستا نیست و تغییرات سریع آن منجر به تغییرات ساختاری جدی و اجتماعی در آن شده است.
اکنون کودکان در خانوادهایی پا به عرصه وجود میگذارند که تکتک اعضا برای کسب برتری و احقاق حقوق فردی و اجتماعی خود مبارزه میکنند.
کودک امروز در چنین فضایی متولد شده و رشد مییابد و لذا شیوه سنتی مجابکردن او به اطاعت، یعنی تشویق و تنبیه، آنطور که در گذشته مؤثر بوده است، دیگر اثر ندارد.
کودکان امروز
کودکان امروز تشویق را حق خود دانسته و والدینی که متکی به تشویق هستند، خوب میدانند فرزندشان زمانی کارش را انجام میدهد که تشویق شود.
از طرف دیگر امروز دیگر تنبیه مؤثر نیست. کودک امروز یادگرفته که “اگر شما مرا تنبیه کنید، من هم حق دارم شما را تنبیه کنم".
پس باید چه کرد؟ وقتی روشهای قدیمی فرزندپروری پاسخ نمیدهد، چه راهحلی معقولانهتر است؟ روشهای جدید فرزندپروری بر مبنای اصل برابری و احترام متقابل استوار است. برابری با شباهت هممعنا نیست؛ زیرا طبیعی است که بزرگسال و کودک شبیه بههم نیستند و بزرگسالان مجربتر، باتجربهتر و داناتر هستند. بنابراین منظور از برابری کودک و بزرگسالان، ارزشهای انسانی و همشأنی است. در یک جامعه هرکس موظف به احترام متقابل گذاشتن و عملکردن طبق محدودیتهای تعریفشده در جامعه است.
کودکان و هدف از سوءرفتار
کودک بدرفتار باور ندارد که با کمک رفتار مفید هم میتواند تعلق خاطر به دست آورد؛ لذا سعی دارد از طریق سوءرفتار آنرا جستوجو کند. به طور خلاصه والدین باید یادبگیرند که به نتایج سوءرفتار توجه کنند، نه به خود رفتار. نتایج سوءرفتار کودک، مقصود او را نشان می دهد.
رادلف درایکورز روانپزشک برجسته،علت سوءرفتار کودکان را به چهار دسته تقسیم میکند:
جلب توجه
جلب توجه ویژگی است که در همه کودکان دنیا مشترک است. وقتی یک کودک نتواند به روشی درست و مفید جلب توجه کند، از طریق غیرمفید سعی در جلب توجه دارد و لذا سوءرفتار در کودکان شکل میگیرد.
قدرتطلبی
برخی از کودکان باور دارند در صورتی احساس تعلق خواهند داشت که رییس باشند. اینگونه کودکان در جست وجوی قدرتنمایی هستند. چنین کودکی ممکن است انتظارات خود را با داد و فریاد به والدین عنوان کند و یا با والدینش مشاجره کند و یا حتی با سکوت از انجام هر عملی خودداری کند.
تلافیجویی
برخی از کودکان میخواهند رییس باشند، اما چون در این نزاع قدرت با والدین نمیتوانند برنده شوند، تصمیم میگیرند احساس تعلق را در راههای تلافیجویانه بیابند. دریکورس این هدف را تلافیجویی مینامد. چنین کودکی ممکن است چیزی بگوید یا عملی را انجام دهد که آزاردهنده باشد و یا با عصبانیت به والدینش نگاه کند.
نمایش بیکفایتی
برخی از کودکان بیخیال میشوند. برای آنها راه احساس تعلق پیداکردن این است که از دیگران بخواهند آنها را تنها بگذارند. رفتارشان میگوید: من نمیتوانم آنکار را انجام دهم. دریکورز این عمل را نمایش بیکفایتی اطلاق میکند.
لذا یکی از راههای کمک به فرزندان برای اینکه بتوانند احساس تعلق پیدا کنند، این است که در برقراری ارتباط با آنها تمرکز شود. ارتباطات مثبت و قوی، راهی است طولانی به سوی کمککردن به کودکان به منظور یاددادن انضباط مثبت.
انضباط مثبت
منظور از انضباط مثبت، تلاش در جهت اتخاذ یک ارتباط و تعامل خوب است. به حرفها و نظرات فرزندتان گوش دهید، اما از قراردادن حد و مرز و شرط و شروط مشخص نهراسید. پیشنهاد میکنیم به شکل زیر عمل کنید:
1.همیشه بیننده رفتارهای خوب فرزندتان باشید و او را مورد تشویق و قدردانی قراردهید؛
2.از خطاها و غرغرهای کوچک و قابل اغماض گذشت کرده و آنها را نادیده بگیرید.
3.مشاجره را برای وضعیتی که هیچ گزینه و انتخابی برای برخورد با فرزندتان نیست و شما باید به او “نه” بگویید، نگه دارید؛ مثلاً مواقعی که سلامتی او در خطر است.
4.بیش از حد متوقع نباشید. اینکه بچهها با انجام مکرر یکسری کارها حتی پس از مخالفت شما برای انجام آن، عکسالعمل شما را بسنجند، کاملاً طبیعی است؛ زیرا این راهی است که آنها متوجه میشوند چه چیزی از جانب شما پذیرفتنی و چه چیزی غیرقابل پذیرش و اغماض است.
5.خودتان را جای فرزندتان بگذارید. به عقب برگردید و ببینید زمانیکه کودک بودید، چه طرز تفکری داشتید و چگونه دنیای بزرگسالان برایتان غیرجذاب بود.
6.کمککردن روزانه و عادی به کودکان به آنها احساس اطمینان و امنیت خاطر میدهد و اگر آنها انتظار داشته باشند کارها طبق یک روال زمانی و یا یک روش اتفاق بیفتد، احتمال تعارض و ستیز بین شما کمتر خواهد شد. مثلاً به طور معمول بدانند که بعد از شام، وقت مسواکزدن و خوابیدن است.
7.محدودیتهای معقول وضع کنید. اگر کودکان اجازه داشته باشند هر کاری میخواهند انجام دهند، بهندرت احساس امنیت خواهند کرد. در واقع گاهی رفتار بد آنها تنها برای شناخت حد و مرزهاست، نه به علت علاقهمندی به ستیزهجویی با والدین.
8.قوانین خانوادگی را به کمترین حد ممکن برسانید؛ در غیر این صورت، فرزند شما در بین قوانین متعدد گرفتار خواهد شد و حتی بسیاری از آنها را نمیتواند به ذهن بسپارد.
9.واقعگرا باشید. بسیاری از رفتارهایی که والدین آنها را سرکشی و نافرمانی و یا غرغر کردن میدانند، تنها یک بخش طبیعی از روند رشد کودک است. کودکان که کمی بزرگتر می شوند، سعی میکنند استقلال خود را احراز کنند؛ لذا اگر با سایر والدین صحبت کنید، به احتمال زیاد خواهید دید آنها نیز مشکلات و موارد مشابهی داشته یا دارند.
چرا این سبک رفتار نتیجه مثبت میدهد؟
زمانیکه والدین از فرزندان خود توقع رفتارهای سنجیده و معقول دارند، در واقع آنها مسئولیتهای افراد را در قبال یکدیگر روشن کردهاند. زمانی که والدین خط و مشیهای صریح و همسانی برای رفتار ارائه میدهند، کار کودک را برای طبقهبندی دنیای اجتماعی به مراتب آسانتر میسازند.
همچنین هنگامیکه تقاضای والدین با توضیحات منطقی همراه باشد، احتمال بیشتری وجود دارد که کودک محدودیتهای اعمالشده بر رفتارش را بپذیرد.
هنگامیکه والدین واکنشهای کودک را مدنظر قرار میدهند و مهر و محبت از خود نشان میدهند، کودک مفهوم کنترل بر اعمالش را درک میکند و حس باارزشبودن را به دست میآورد.
بدین ترتیب نتیجه نهایی این سبک فرزندپروری، کودکی شایسته است که سازگاری روانی مؤثر و نتیجهبخشی از خود بروز میدهد. این روش میتواند کاملاً برای رشد عزت نفس و استقلال فکری مطلوب باشد. این روش میتواند میزان آگاهی از احساسات دیگران، درک استانداردهای اجتماعی و اخلاقی، و آرزوها و امیدها نسبت به اهداف مشترک (از قبیل پیشرفت تحصیلی) را افزایش دهد. بهعلاوه پدر یا مادر روشهای تعاملی را ایجاد و تسریع میکنند که مستلزم تبادل افکار و انعطافپذیری و تلاشهایی در جهت درک متقابل باشد. این کار میتواند مهارتهایی را در روابط بین فردی پرورش دهد که این مهارتها در عوض میتوانند به تعامل و کنشهای متقابل و حساس اجتماعی با همسالان کمک کرده و در نتیجه کودکان محبوبتر با سازگاری بیشتر و بهتر را تربیت کند.
نویسنده: مریم عطاریان