در اضطراب چه شبها که صبح شان گم شد
چـه روزهـا کــــه گـرفـتـــــار روز هـفــــتـم شد
چه قدر هفته پر از شنبه شد، به جمعه رسید
و جـمـعــــه روز تـفــــرّج بـــــرای مـــــردم شـد . . .
.
.
.
از هجر تو طبیعت ما گریه می کند / چشم تمام آینه ها گریه می کند
چشم انتظار آمدنت شیر خوارهای است / گهوارهای به کرب و بلا گریه می کند . . .
.
.
.
یا این دل شکستة ما را صبور کن
یا لا أقل به خاطر زینب ظهور کن
دیگر بتاب از افق مکه ، ماه من!
این جاده های شب زده را غرق نور کن . . .
یا مهدی ادرکنی
.
.
.
بازهم – صحبت فرداست قرارِ ما ها
بازهم – خیر ندیدیم از این فردا ها
چقدر پای همین وعده ی تو پیرشدند
جگر “مادر ها ” موی سر “بابا ها ” . . .
یا صاحب الزمان
.
.
.
ما منتظریم از سفر، برگردی / یکروز شبیه رهگذر برگردی
با کاسه ی آب و مجمری از اسپند / ما آمده ایم پشت در، برگردی . . .
.
.
.
عمری در آرزوی وصال تو سوختیم
با یاد آفتاب جمال تو سوختیم
ما را اگر چه چشم تماشا نداده اند
ای غایب از نظر به خیال تو سوختیم . . .
.
.
.
دروغ گفتم که از دوریت شکست دلم / که در نبود تو حتی ترک نبست دلم
بیا و زود بیا ای تمام هستیم / که اگر دیر کنی می رود ز دست دلم . . .
یا مهدی …
.
.
.
گفتم چرا قلبم دگر بر تار زلفت گیر نیست
سر بر زمین افکند و گفت خود کرده را تدبیر نیست
اشکی به زیر مقدمش انداختم رحمی کند
گفتا که اشک بی ورع در رتبه تاثیر نیست . . .
یا مهدی صاحب الزمان