یوسف فاطمه (س) باز آ
مهدی جان ؛:؛
دیدن روی تو، چشم دگری می خواهد
منظر حسن تو، صاحب نظری می خواهد
باید از هر دو جهان، بی خبرش گردانند…
هر که از کوی وصالت، خبری می خواهد
تا مگر تیر دعایم، به اجابت برسد…
ناله ام…سوز و نوایم، اثری می خواهد
تا که خاکستر خود، وقف قدوم تو کنم…
دلم از آتش عشقت، شر ری می خواهد
چوبهٔ دار بلا را، به سر دوش کشد…
هر که از نخل ولای تو، بری(ثمری) می خواهد!
روز آغاز، نوشتند به بازوی خلیل (ابراهیم نبی)
که: بت نفس، شکستن، تبری می خواهد!
شمع تا شعله، به بال و پر پروانه زند..
چشم گریان زگل، پاک تری می خواهد
یوسف فاطمه(س)، باز آ…که در این مصر وجود…
بشریت، چو تو خیرالبشری می خواهد