یاد حرف منسوب به «ناصرالدین شاه» میافتم که گفته بود: «ناصر آمد؛ ولی دیر آمد!» مولای من! حالا حکایت ماست. آمدهایم؛ اما چقدر دیر!
1400 سال از آن روز گذشته است؛ و ما روزی رسیدیم که جز عطر و بوی آن مائدة الهی چیزی در زمین نمانده است و حق ما همین است که تا آخر عمرمان در جواب «هل من ناصر ینصرنی» تو، مثل پیرزنها صدایمان را به گریه بلند کنیم، بر سر و سینه برنیم و اشک بریزیم.
حکایت غریبی است. هر چقدر بیشتر غور میکنی، بیشتر میسوزی. از هر طرف که میروی، به بنبست میرسی و به جای همة انسانهایی که آن زمان بودند و حسین را تنها گذاشتند، احساس شرمندگی میکنی و به آن انسانهای بیشعوری که تیغ به روی مولا کشیدند هزار بار لعنت میفرستی؛ ولی با این حال باز قلب زخمیات آرام نمیشود و پریشان حال از طواف ضریح فارغ میشوی و با بیچارگی از دنیای تفکر و تخیل، از عالم حسرت و واماندگی بیرون میآیی، تا در امروز زندگی کنی.
روزی که مزار حسین میلیونها زائر عاشق پیدا کرده است که اگر تعداد اندکی از اینها را آن زمان در کنار خود داشت؛ امام هیچوقت روی قول کوفیان حساب نمیکرد.
از متن سفرنامه عتبات عالیات/ مجید محبوبی
آیت الله اراکی فرمودند:
شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت
پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟
با لبخند گفت: خیر
سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟
گفت: نه
با تعجب پرسیدم: پس راز این مقام چیست؟
جواب داد: هدیه مولایم حسین است!
گفتم چطور؟
با اشک گفت:
آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند، چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد. سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید. ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! ۲ تا رگ بریدند این همه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد
آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین (ع) آمد و گفت:
به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ. باشد تا در قیامت جبران کنیم! همیشه برایم سوال بود که امیرکبیر که در کاشان به شهادت رسید چگونه با امکانات آن زمان مزارش در کربلاست.
جواب عشق به مولایش امام حسین (ع) بود.
منبع: کتاب آخرین گفتارها. نوشته ی محمد راجی قمی ( واعظ )
حجتالاسلام حمید احمدیجلفایی درخصوص حضور قاسم بن حسن علیهالسلام در کربلا با بیان اینکه در حضور ایشان در کاروان کربلا و همراهی با امام حسین علیهالسلام در روز عاشورا شکی نیست، اظهار داشت: کتب تاریخی به طور مبسوط به این جریان پرداختهاند؛ شیخ صدوق در امالی، روایتی از امام سجاد علیهالسلام نقل میکند که ایشان میفرمایند: امام حسین علیهالسلام، خواهران و دختر و برادرزادهاش قاسم بن حسن علی علیهمالسلام را سوار بر محمل کرد و به همراه 21 نفر از مردان، همراه خود و اصحاب، حرکت کرد. از این نقل و بیان اینکه امام حسین علیهالسلام ایشان را سوار بر محمل کردند، اینطور میتوان استفاده کرد که قاسم بن حسن علیهالسلام در سنین پایین و نوجوانی بوده است؛ سنی که برای سوارشدن نیاز به کمک داشته است، و اگر جز این بود، باید سایر مردان را نیز ذکر میکرد.
قاسم بن الحسن؛ برادرزادهای در رکاب عمو
این پژوهشگر تاریخ، مستند دیگری که بر حضور قاسم بن حسن علیهالسلام در کربلا دلالت دارد را زیارت ناحیه مقدسه دانست و گفت: در این زیارت آمده است: «السَّلَامُ عَلَی الْقَاسِمِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی» و در کنار قاسم، به نام دو پسر دیگر امام حسن علیهالسلام نیز که در کربلا حضور داشتند، اشاره شده است؛ ابوبکر و عبدالله.
ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﻦ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﭘﻴﺎﻡ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﻳﮕﺮ ﺩﺭﺱﻫﺎ ﻭ ﭘﻴﺎﻡﻫﺎﻱ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺎ ﻓﻮﺭﻱ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ. ﻣﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻔﻬﻤﻴﻢ ﭼﻪ ﺑﻠﺎﻳﻲ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺁﻥ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺁﻣﺪﻩ ﻛﻪ ﺳﺮ ﺣﺴﻴﻦ ﺑﻦ ﻋﻠﻲ (ﻉ)، ﺁﻗﺎ ﺯﺍﺩﻩ ﺍﻭﻝ ﺩﻧﻴﺎﻱ ﺍﺳﻠﺎﻡ ﻭ ﭘﺴﺮ ﺧﻠﻴﻔﻪ ﻣﺴﻠﻤﻴﻦ ﻋﻠﻲ ﺑﻦ ﺍﺑﻲ ﻃﺎﻟﺐ (ﻉ)، ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﺷﻬﺮﻱ ﻛﻪ ﭘﺪﺭ ﺍﻭ ﺑﺮ ﻣﺴﻨﺪ ﺧﻠﺎﻓﺖ ﻣﻲﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﮔﺮﺩﺍﻧﺪﻩ ﺷﺪ ﻭ ﺁﺏ ﺍﺯ ﺁﺏ ﻫﻢ ﺗﻜﺎﻥ ﻧﺨﻮﺭﺩ.
ﺑﺒﻴﻨﻴﻢ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﺷﻬﺮ ﺍﻓﺮﺍﺩﻱ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﺑﻪ ﻛﺮﺑﻠﺎ ﻭ ﺍﻭ ﻭ ﺍﺻﺤﺎﺑﺶ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻟﺐ ﺗﺸﻨﻪ ﺑﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺭﺳﺎﻧﺪﻧﺪ ﻭ ﺣﺮﻡ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ (ﻉ) ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺳﺎﺭﺕ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ. ﺣﺮﻑ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺯﻣﻴﻨﻪ ﺯﻳﺎﺩ ﺍﺳﺖ. ﻣﻦ ﺩﺭ ﭘﺎﺳﺦ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺳﺆﺍﻝ ﻳﻚ ﺁﻳﻪ ﺍﺯ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﻄﺮﺡ ﻣﻲﻛﻨﻢ. ﻗﺮﺁﻥ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﻗﺮﺁﻥ ﺩﺭﺩ ﻭ ﺑﻴﻤﺎﺭﻱ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺴﻠﻤﻴﻦ ﻣﻌﺮﻓﻲ ﻣﻲﻛﻨﺪ.
ﺁﻥ ﺁﻳﻪ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻲﻓﺮﻣﺎﻳﺪ: (ﻓﺨﻠﻒ ﻣِﻦْ ﺑَﻌﺪﻫِﻢ ﺧَﻠْﻒٌ ﺍَﺿﺎﻋُﻮﺍ ﺍﻟﺼّﻠﻮﺓ ﻭﺍﺗﺒﻌﻮﺍ ﺍﻟﺸّﻬَﻮﺍﺕ ﻓَﺴَﻮﻑ ﻳَﻠﻘَﻮﻥ ﻏَﻴّﺎ). ﺩﻭ ﻋﺎﻣﻞ، ﻋﺎﻣﻞ ﺍﺻﻠﻲ ﺍﻳﻦ ﮔﻤﺮﺍﻫﻲ ﻭ ﺍﻧﺤﺮﺍﻑ ﻋﻤﻮﻣﻲ ﺍﺳﺖ: ﻳﻜﻲ ﺩﻭﺭ ﺷﺪﻥ ﺍﺯ ﺫﻛﺮ ﺧﺪﺍ ﻛﻪ ﻣﻈﻬﺮ ﺁﻥ ﺻَﻠﻮﺓ ﻭ ﻧﻤﺎﺯ ﺍﺳﺖ. ﻳﻌﻨﻲ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻛﺮﺩﻥ ﺧﺪﺍ ﻭ ﻣﻌﻨﻮﻳﺖ ﻭ ﺟﺪﺍ ﻛﺮﺩﻥ ﺣﺴﺎﺏ ﻣﻌﻨﻮﻳﺖ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻭ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻛﺮﺩﻥ ﺗﻮﺟﻪ ﻭ ﺫﻛﺮ ﻭ ﺩﻋﺎ ﻭ ﺗﻮﺳﻞ ﻭﺧﺪﺍﻱ ﻣﺘﻌﺎﻝ ﻭ ﺗﻮﻛﻞ ﺑﺮ ﺧﺪﺍ ﻭ ﻛﻨﺎﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﻣﺤﺎﺳﺒﺎﺕ ﺧﺪﺍﻳﻲ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﻲ، ﻭ ﻋﺎﻣﻞ ﺩﻭﻡ (ﺍﺗﺒﻌﻮﺍ ﺍﻟﺸﻬﻮﺍﺕ) ﺍﺳﺖ ﻳﻌﻨﻲ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺷﻬﻮﺗﺮﺍﻧﻲﻫﺎ ﻭ ﻫﻮﺱﻫﺎ ﻭ ﺩﺭ ﻳﻚ ﺟﻤﻠﻪ (ﺩﻧﻴﺎ ﻃﻠﺒﻲ) ﺭﻓﺘﻦ ﻭ ﺑﻪ ﻓﻜﺮ ﺟﻤﻊ ﺁﻭﺭﻱ ﺛﺮﻭﺕ ﻭ ﻣﺎﻝ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﺍﻟﺘﺬﺍﺫ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺍﻡ ﺷﻬﻮﺍﺕ ﺩﻧﻴﺎ ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ ﻭ ﺍﺻﻞ ﺩﺍﻧﺴﺘﻦ ﺍﻳﻦﻫﺎ ﻭ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻛﺮﺩﻥ ﺁﺭﻣﺎﻥ ﻫﺎ.
ﺍﻳﻦ ﺩﺭﺩ ﺍﺳﺎﺳﻲ ﻭ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺎ ﻫﻢ ﻣﻤﻜﻦ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺩﺭﺩ ﺩﭼﺎﺭ ﺑﺸﻮﻳﻢ.
نام کتاب: نقش عوام و خواص در حادثه عاشورا
اگر گذرتان به قم افتاد به خیابان ارم ؛ کتابخانه آیت الله مرعشی هم سری بزنید ؛
وارد که می شوید دقیقا جلوی در٬ قبری قرار دارد که مدفن آیت الله مرعشی است ؛
کمی تعجب برانگیز است که چرا وی در اینجا دفن شده !
چرا در حرم کنار بقیه علما نیست؟
ولی وقتی وصیت نامه وی را میخوانید به روح بزرگ این مرد درود میفرستید !
وی در وصیت نامه خود نوشته :
مرا جلوی درب کتابخانه دفن کنید تا مزارم قدمگاه جویندگان علم باشد !
به کتابخانه که وارد میشوید بعنوان یک ایرانی احساس غرور میکنید !
اینجا سومین کتابخانه بزرگ دنیاست !