روز قدس، روز اسلام است
من از عموم مسلمانان جهان و دولتهای اسلامی میخواهم برای کوتاهکردن دست این غاصب و پشتیبانان آن به هم بپیوندند و جمیع مسلمانان جهان را دعوت میکنم آخرین جمعه ماه مبارک رمضان را که از ایام قدر است و میتواند تعیینکننده سرنوشت مردم فلسطین نیز باشد، به عنوان روز قدس انتخاب و طی مراسمی همبستگی بینالمللی مسلمانان را در حمایت از حقوق قانونی مردم مسلمان اعلام نمایند. از خداوند متعال پیروزی مسلمانان را بر اهل کفر خواستارم.صحیفه نور / جلد 8)
مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی حضرت فاطمه(س) تهران؛ فراخوان راهپیمایی روز قدس مظهر … را برگزار می کند.
این فراخوان در قالب جمله و یا پاراگراف های حماسی در پاسخ به جمله راهپیمایی روز قدس مظهر … برگزار می شود.
علاقه مندان با ارسال جملات حماسی خود میتوانند از مزیت «صد صلوات برای سلامتی و عاقبت به خیری» برخوردار شوند.
نوشته های ارسالی در وبلاگ مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی حضرت فاطمه(س) تهران با نام نویسنده درج خواهد شد.
کتاب انقلاب ژاکت های دگمه دار که درباره موج حجاب خواهی در غرب است، نام خود را از سخنان یک نظریه پرداز سیاسی وام گرفته، وی در سال ۲۰۰۱ گفته بود زندگی مدرن اجازه استفاده از لباس های عفیف و پوشیده را به مردم نخواهد داد و حالا با رویکردی که دختران غربی نسبت به حجاب در پیش گرفته اند اعتراف می کند گویا ژاکت های دگمه دار در حال بازگشت به جامعه هستند.
در فصل اول چگونگی روند فرهنگ شدن برهنگی در غرب مورد بررسی قرار گرفته است.
فصل دوم به نسل جدیدی از دختران می پردازد که برهنگی را انتخاب نمی کنند و می کوشند تا با جریان های موجود از اره های مختلفی مخالفت کنند
فصل سوم درباره راه سومی است که انقلاب اسلامی پیش روی زنان جهان گذاشته است.
این کتاب به قلم رقیه روسرایی و مقدمه دکتر ابراهیم فیاض نگاشته شده است در ۸۰ صفحه تدوین شده و برای دومین بار توسط دفتر نشر معارف در سال ۱۳۹۱ به چاپ رسیده است.
پاهایم را تکان می دهم و برایش لالایی می خوانم. چشم هایش باز است و به آسمان نگاه می کند. می ترسم از شب بیداری اذیت شود … دست هایم را جلو می برم و موهای ریخته روی پیشانی اش را عقب می زنم. نگاهش می کنم و با لبخند برایش چشمک می زنم و می گویم که چشم هایش را ببندد.
شیطونی اش شروع می شود. پلک هایش را روی هم فشار می دهد که یعنی خوابیده است. اما من می دانم که نمی خوابد. می دانم که دست آخر سر قرآن به سر گرفتن بلند می شود و یک قرآن می خواهد تا بگذارد روی سرش. دعا کردن هایش را دوست دارم. دست های کوچکش را. حتی چشم های خوابالوی قرمز شده اش را.
پاهایم را تکان می دهم و به امید اینکه به خواب برود، لالایی می خوانم. فکر می کنم آرام شده و خوابیده که یک مرتبه چشم هایش را باز می کند و می گوید: آب می خوام!
همه چیز برایش آورده ام. آب، خوراکی، غذا و حتی عروسک مو فرفری اش را …
آب می خورد و دوباره پلک هایش را فشار می دهد روی هم. پاهایم را تکان می دهم به امید خوابیدنش …
یا واهِبَ الْهَدایا یا رازِقَ الْبَرایا یا قاضِىَ الْمَنایا … سُبْحانَکَ یا لا اِلهَاِلاّ اَنْتَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ خَلِّصْنا مِنَ النّارِ یا رَبِّ
خدایا به این هدیه قشنگی که ۴سال است به زندگی ام هبه کرده ای شکر.
به این چشم های ناز و مژه های بلند. به این موهای فرفری و این دست های کوچکش …
اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِاسْمِکَ یا کافى یا شافى …سُبْحانَکَ یا لا اِلهَاِ الاّ اَنْتَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ خَلِّصْنا مِنَ النّارِ یا رَبِّ
فوت می کنم به شکلات هایی که برای محیا آورده ام. از خدا سلامتی همیشگی اش را میخواهم، فکر می کنم خوابش برده. پاهایم را جمع می کنم تا بگذارمش روی زمین.
در کمتر از ثانیه ای چشم هایش را باز می کند و سراغ بابایش را می گیرد. می گویم که بابا در قسمت مردانه مسجد است. چند بار پشت سر هم با کلمات مختلف سراغ پدرش را می گیرد. بابا کی میاد؟ بابا هم دعا می خونه؟ نگاهم به کتاب دعاست و با تکان دادن سرم جوابش را می دهم. سوال هایش تمامی ندارد … یک طوری که هم شیطنت در آن دخیل است و هم نگرانی می پرسد: مامان بابا خوابش نبره؟ خنده ام می گیرد. بغلش می کنم و فشارش می دهم.
در کیفم دنبال کتاب می گردد که بگذارد روی سرش. هرچه می گویم که هنوز زمان قرآن به سر گرفتن نرسیده، فایده ای ندارد. آخر مفاتیح مرا بر می دارد و می گیرد روی سرش و همراه با صدای جمعیت که دعای جوشن کبیر می خوانند، در دنیای کودکانه اش دعا می خواند…
نوشته: طهورا ابیان