جهت گرامی داشت ایام عزا دفتر شعری مختص تقارن فاطمیه و عید نوروز، جهت استفاده عموم عزاداران آمده شده که در ادامه می آید.
11-
شیعیان عید آمد و این عید توام با عزاست
فاطمیه آمد و در هر كجا غوغا به پاست
از برای شیعیان امسال هرگز عید نیست
چون عزای دختر خیر البشر، خیر النساست
ای عزاداران عزای فاطمه بر پا كنید
مهدی صاحب زمان در این عزا صاحب عزاست
فاطمیه همزمان گردید با فصل بهار
جای تبریك و تحیت تسلیت گفتن بجاست
جای رخت شادمانی رخت غم بر تن كنید
بزم شادی و طرب بر پا نمودن نابجاست
مادر سادات را كشتند از راه ستم
سر به سر عالم از این جور و جفا ماتمسراست
ای فریور هر كسی در راه حق كوشش كند
اجر و مزد او به روز حشر در نزد خداست
… محمد علی فریور
به پاس حرمت زهرا شما در این نوروز
كنید مجلس ماتم به پا در این نوروز
به محض پاس شعایر كنید از دل و جان
سخن ز عید و بهاران رها در این نوروز
به تن كنید و به گردن چو ما بیاویزید
لباس ماتم و شال عزا در این نوروز
سخن ز عشرت و شادی مگوی و محزون باش
برای حضرت خیر النسا در این نوروز
مگر كه نیست مدینه ز داغ لاله غمین
گذر به دشت و دمنها چرا در این نوروز؟
برای آن ستمی كز جفا به فاطمه شد
بنال تا كه توانی دلا در این نوروز
ز شور ساز مخالف از آن حجازیها
بدل به نغمه غم شد نوا در این نوروز
ببار ابر بهاران و سیل جاری كن
به سان دیده مولای ما در این نوروز
لب از طراوت و شادی ببند ای آذین
زبان واژه به مویه گشا در این نوروز
… سید مرتضی منصوری(آذین اصفهانی)
13-
چگونه عید بگیرم به فصل ماتم تو
به صحن سینه به پا گشته خیمۀ غم تو
چگونه عید بگیرم اگر چه نوروز است
میان هجمۀ اندوه و درد و ماتم تو
جهان نشسته به سوگ و مَلَک گرفته عزا
در این مصیبت عظما، ز داغ اعظم تو
صدای گریۀ مهدی صلا زند بر خلق
نه فاطمیه، که باشد مه مُحّرم تو
نمک به زخم دل تو نمی زنم هرگز
خدا کند که همیشه شویم مرهم تو
کسی که حُرمت داغ تو را نگه دارد
چشد زُلال محّبت ز آب زمزم تو
خدا کند که دلم عاقبت به خیر شود
به بزم سوگ و عزایت، به زیر پرچم تو
بلند قامت عصمت، تو سر فرازم کن
که سر فراز شده دین، ز قامت خم تو
دوباره حسّ غریبی بود «وفائی»را
هماره اشک فشاند به عمر مبهم تو
… سید هاشم وفایی
14-
بهارِ خانه ی ما رفت و باغ مان پژمرد
گلِ همیشه بهاری که ناگهان پژمرد
همان که وقت سحر ربّنا به دل می کاشت؛
همین که گفت زِ جان «صاحب الزّمان»، پژمرد
همان که وقت اذان، می رسید و گل می داد؛
شنید «أشْهَدُ أن لا…» به گوشِ جان، پژمرد
طلوع خانه ی ما بود و در غروبی رفت
و بذر نور که پاشید و… باغبان پژمرد
کویر ساکت ما را که پُر هیاهو کرد
به روی تخت، قناری، ترانه خوان پژمرد
و آرزوی شهادت همیشه با او بود
و شمعْ آب شد و خاموش و… شمعدان پژمرد
بهار آمد و او رفت و فاطمیّه رسید
دوباره کوچه… لگد… درد… آسمان پژمرد
… فاطمه دبیری
15-
عید آمد و دلھا پر از شور و نوا شد
توأم نواي شادي ما با عزا شد
اي وا مصیبت زھراي اطھر
گشته شھید از جور ستمگر
عید آمده است و شیعیان با دیده تَر
گشته عزادار از غم زھراي اطھر
زار و پریشان میزنند از غصه بر سر
در کوي و برزن محفل ماتم بپاشد
اي وا مصیبت زھراي اطھر
گشته شھید از جور ستمگر
شد فاطمیه ھمزمان با عید نوروز
سوزد دل اھل ولا زان داغ جانسوز
داد از جفاي ملحدان آتش افروز
ز آنان به فرزند پیمبر این جفا شد
اي وا مصیبت زھراي اطھر
گشته شھید از جور ستمگر
عیدست و دل با ماتم و مِحَنت قرین است
ھر دل در اینجا از غم زھرا حزین است
آري پیام شیعه بر عالم چنین است
گرید که مظلوم از جھان خیرالنساء شد
اي وا مصیبت زھراي اطھر
گشته شھید از جور ستمگر
از بھر زھرا شیعیان زاري نمایید
خون جگر در ماتمش جاري نمایید
از داغ جانسوزش عزاداري نمایید
زھرا شھید از کینه قوم دغا شد
اي وا مصیبت زھراي اطھر
گشته شھید از جور ستمگر
… ناظر نائینی
دلا بنال كه غم با نشاط توام شد
عزای حضرت زهرا و عید با هم شد
نوای شادی اهل ولا در این نوروز
ز داغ دخت پیمبر بدل به ماتم شد
ز سوگ حضرت صدیقه كار ما این عید
كشیدن از دل خود آه و خوردن غم شد
ز داغ فاطمه نوروز شیعیان علی
در این بهار، غمانگیز چون محرم شد
فغان كه دامن دلهای زار غمزدگان
در این مصیبت عظمی ز اشك چون یم شد
گریست ساقی كوثر ز داغ همسر خویش
روان ز دیده او اشك همچو زمزم شد
نخواست شادی نوروز را چو ناظر دید
نشاط عید و غم آن شهیده توام شد
… سید محمود مرتضوی نایینی (ناظر)
16-
دوباره دیدهام از اشك رشك زمزم شد
دوباره سوختن در مرا مجسم شد
دوباره خاك عزا بر سر دو عالم شد
«دلا بنال كه غم با نشاط توام شد»
«عزای حضرت زهرا و عید با هم شد»
شدیم با غم و درد آشنا در این نوروز
و گشتهایم به غم مبتلا در این نوروز
به جای عیش عزا شد به پا در این نوروز
«نوای شادی اهل ولا در این نوروز»
«ز داغ دخت پیمبر بدل به ماتم شد»
چه گویم از چه علی و لی ز غصه خمید
چه گویم این كه به زهرا ز دشمنان چه رسید
برای شیعه چه نوروزی و چه عید سعید
«ز سوگ حضرت صدیقه كار ما این عید»
«كشیدن از دل خود آه و خوردن غم شد»
برفت مهر درخشان آسمان علی
برفت از غم زهرا ز تن توان علی
گداخت آتش این داغ جسم و جان علی
«ز داغ فاطمه نوروز شیعیان علی»
«در این بهار، غمانگیز چون محرم شد»
ز دست داد علی ولی چو یاور خویش
به خاك تیره نهان كرد تا كه گوهر خویش
ندید همسر خود را چو در برابر خویش
«گریست ساقی كوثر ز داغ همسر خویش»
«روان ز دیده او اشك همچو زمزم شد»
فغان و آه خزان شد بهار غمزدگان
كه گشت تیره چو شب روزگار غمزدگان
نبود و نیست به جز گریه كار غمزدگان
«فغان كه دامن دلهای زار غمزدگان»
«در این مصیبت عظمی ز اشك چون یم شد»
ز سوز سینه در این غم چو (بزرگر) نالید
به گریه گفت در این سال نیست عید، سعید
برای شیعه مولا علی نباشد عید
«نخواست شادی نوروز را چو ناظر دید»
«نشاط عید و غم آن شهیده توام شد
… علی وحید دستگردی (بزرگر)
17-
مرا به خانه ی زهرای مهربان ببرید
به خاکبوسی آن قبر بی نشان ببرید
اگر نشانی شهر مدینه را بلدید
کبوتر دل ما را به آشیان ببرید
کجاست آن در آتش گرفته؟ تا که مرا
برای جامه دریدن به سوی آن ببرید
مرا اگر شوم از دست بر نگردانید
به روی دست بگیرید و بی امان ببرید
کجاست آن جگر شرحه شرحه؟ تا که مرا
به سوی سنگ مزارش کشان کشان ببرید
مرا که مهر بقیع است در دلم ، چه شود
اگر به جانب آن چار کهکشان ببرید
نه اشتیاق به گل دارم و نه میل بهار
مرا به غربت آن هیجده خزان ببرید
کسی صدای مرا در زمین نمی شنود
فرشته ها! سخنم را به آسمان ببرید
… افشین اعلاء
18-
نوروز جم كه باده به جام و سبوی ماست
بلبل به نغمه بر سر گل نوحهگر چراست
در چشم غنچه اشك و ز غم لاله سینه چاك
از سوز داغ نالهی مولا كه بیصداست
گر چه بهار فصل غدیر خم و جم است
اما خزان نور دل ختم انبیاست
زهرا شبی ز داغ پدر دیده بر نبست
حیران مدینه بار دگر در غم و عزاست
دست عدو گلی ز گلستان جان گرفت
در باغ دل عزای گل و غنچهاش به پاست
یكسو حسن به گریه و سوی دگر حسین
زینب به ناله همدم گلها و لاله هاست
توام چو شد بهار و خزان در مدار چرخ
گویا محرمی دگر و شام نینواست
چنگی دگر به چنگ و به دف پنجهای مزن
جن و ملك به ماتم و عالم عزا سراست
شایق به جای جامه اطلس سیه بپوش
ایام فاطمیه كه صاحب عزا خداست
… حسن احمدی (شایق)
19-
رسید عید و به جای نشاط آمد غم
عزا و عیش و در این نو بهار شد مدغم
به جای جامه نو شیعیان به بر كردند
در این طلیعهی نوروز جامهی ماتم
رسید همره ایام فاطمیه بهار
به چشم فاطمیون غمفزاست این موسم
تمام اهل ولا میكشند ناله ز دل
ز داغ نور دو چشم پیمبر خاتم
سزد كه از ره اخلاص همچو ابر بهار
برای فاطمه گریند مردم عالم
بهار آمد امینی ولی نشد دل شاد
برای آنكه نشاط است با عزا توام
… اسدالله امینی
20-
عید نوروز آمد و دل ماتمی دیگر گرفت
ماتمی از بهر كفو حیدر صفدر گرفت
شد مقارن عید نوروز و عزای فاطمه
زین تقارن جامعه نیلی جهان در بر گرفت
گر چه دارد احترام این عید در نزد همه
باید اكنون ماتم فرزند پیغمبر گرفت
فاطمیون را نباشد شادمانی این بهار
چون كه داغ فاطمه آفاق سر تا سر گرفت
بر در بیت الشرف چون دشمنان آتش زدند
از شرار آن دل اهل ولا آذر گرفت
هم حسین و هم حسن گشتند گریان و پریش
دست چون دیدند بر پهلوی خود مادر گرفت
تهنیت نه، تسلیت گویید برهم شیعیان
ز آنكه عالم را غم صدیقه اطهر گرفت
گر چه عبدیعبد عید نوروز است و وقت شادیست
این زمان باید عزای عصمت داور گرفت
… نوروز علی عبد الهی رهنانی (عبدی)
خواندن این دفتر شعر را در روزهای آتی ادامه دهید….