قبل نوشت:
گاهي مسيرم را عوض مي كنم و به جاي مترو از اتوبوس استفاده مي كنم نيتم هم اين است كه تجربههاي تازه اي پيدا كنم
ديروز حوالي ميدان صادقيه سوار اتوبوس بودم كه دو خانم با همين پوششي كه اين روزها همه تهران را گرفته وارد شدند و روبروي من نشستند
توي يكي از دست اندازها موبايل يكيشان از دستش افتاد كه من بين زمين و هوا گرفتمش و اين شد كه باب سخن بينمان باز شد
از هر دري گفتيم از گراني شب عيد، اشتغال زنان، تاخير ازدواج و … كه با متوجه شدن اين مطلب كه يكيشان نوروز عازم خانه خداست كلا رنگ و بوي صحبتمان عوض شد
از سفر خودم گفتم و چندتايي توصيه كردم و التماس دعا
و بي مهابا پرسيدم
«با ناخن كاشتت چكار مي كني، فك كنم مشكل داشته باشد»
اولش كمي جبهه گرفت بعد گفت پارسال كه ناخنهايم را مي كاشتم از آرايشگر پرسيدم و او گفت اشكالي ندارد براي وضو و غسل
انگار آب يخ ريختند روي سرم…
يعني من به عنوان يك مبلغ دين آنقدر كم كار شده ام كه وظيفه ام را يك آرايشگر انجام مي دهد و پاسخ سوالات شرعي مردم را مي دهد
واي بر احوال من
باور كنيد تا همين الان كه در حال تايپ اين پست هستم هنوز گيجم…