قبل نوشت:
خيلي سال قبل منظورم بچگي نيست شايد دوره راهنمايي دوست داشتم پزشك شوم و خانم دكتر صدايم بزنند.
وقتي رفتم دبيرستان و رشته رياضي خواندم دوست داشتم در دانشگاه استاد فيزيك شوم
بعد كه دانشگاه آزاد فيزيك محض قبول شدم فكر كردم به آرزويم رسيدم اما چرخ روزگار چيزي ديگري نشان داد
بعد يك مدت آمدم حوزه، و عزمم را جزم كردم براي كرسي استادي منطق
حالا كه ديگر درس و دانشگاه و حوزه ندارم شده ام خبرنگار
در دفتر يك مجله كار مي كنم
اين همان داستان معروف است درباره انداختن يك سيب به بالا و هزار چرخ زدن تا به پايين رسيدن
***