به او گفتم چرا از عشق می نویسی؟
گفت:تا تو عاشقانه بخوانی.
گفتم:چرا گلها در دل زمین مخفی شده اند؟
گفت:برای این که یاد زمین همیشه خوشبو بماند.
گفتم:مرحم زخمهایت چیست؟
گفت:مرحم زخمهایم صبوری است.
موضوع: "شعر"
هر روز در سكوت خيابان دوردست روي رديف نازكي از سيم مينشست
وقتي كبوتران حرم چرخ ميزدند يك بغض كهنه توي گلو داشت…ميشكست
ابري سپيد از سر گلدسته ميپريد: جمع كبوتران خوشآواز خودپرست
آنها كه فكر دانه و آبند و اين حرم جايي كه هرچقدر بخواهند دانه هست
آنها براي حاجتشان بال ميزنند حتا يكي به عشق تو آيا پريده است؟
رعدي زد آسمان و ترك خورد ناگهان از غصه كلاغ، كلاغي كه سخت مست…
ابر سپيد چرخ زد و تكهپاره شد هرجا كبوتري به زمين رفت و بال بست
باران گرفت - بغض خدا هم شكسته بود تنها كلاغ روي همان ارتفاع پست،
آهسته گفت: من كه كبوتر نميشوم اما دلم به ديدن گلدستهات خوشست.
مژگان عباسلو
باز هم دربدر شب شدم ای نور سلام
باز هم زائرتان نیستم از دور سلام
با زبانی که به ذکرت شده مأمور سلام
به سلیمان برسد از طرف مور سلام
کاش سمت حرمت باز شود پنجره ها
باز از دوریت افتاده به کارم گره ها
تو خودت خواسته ای دار و ندارم باشی
کاش لطفی کنی و آخر کارم باشی
مرد سلمانی تو باشم و یارم باشی
لحظه ی مرگ بیایی و کنارم باشی
قول دادی به همه پس به خدا می آیی
هر که یک بار بیاید تو سه جا می آیی
شاعر:مجید تال