یادم هست یک بار مادری از سختی ها و دغدغه ها و هوس های روزهای بارداری ش نوشته بود و در کامنت ها بحث خیلی مفصلی در گرفته بود در باب اینکه حتی در شرایط سخت بارداری هم خوب است خویشتن دار باشیم و عده ای در پاسخ می گفتند از یک مادر باردار در این شرایط خاص نمی شود توقع داشت عارف باشد و لب به گله و شکایت نگشاید و خلاصه بحثی بود چالشی…
مطمئنا هر کسی مختار است در هر شرایطی، هر نوع رفتار یا واکنشی داشته باشد. بحثی نیست.
اما بزرگان ما، شرایط سخت را فرصتی برای عشق بازی می دیدند و از آن بهره های معنوی ای می بردند که شاید در شرایط معمول، به آن دست نمی یافتند.
کشیدند در کوی دلدادگان میان دل و کام، دیوار ها
احادیث و روایاتی هم داریم مبنی بر مخفی نگه داشتن بیماری، یا نگفتن از سختی ها… که مطمئنا بی حکمت نیستند. شاید یکی از حکمت های قابل فهمش برای امثال من این باشد که وقتی مشکلات را با دیگران به اشتراک می گذاریم، فرصت عشق بازی با پروردگار را از دست می دهیم. چون سبک می شویم. چون حرف هایمان را به بقیه گفته ایم و حرفی نمی ماند. در حقیقت، خودمان را از هم صحبتی با او محروم کرده ایم. می توانستیم خودمان را برای خالق هستی «لوس» کنیم و با او «درد دل» کنیم. اما تمام لوس کردن ها و درد دل هایمان را با «دیگران» سهیم شدیم.
می دانم…
شرایط سخت، شرایط سخت است. کسی از کسی انتظار ندارد در شرایط سخت، عارف باشد.
حتما دیده اید مادری را که در اوج بیماری فرزندش، مثل اسفند روی آتش بال بال می زند. بی تابی می کند. گریه می کند. طبیعی است. حتی اگر لب به گله و شکایت هم باز کند کسی خرده ای نمی گیرد. همه می گویند مادر است. برایش سخت است. جگر گوشه اش دارد از دست می رود.
اما آن مادری که در همین شرایط طوفانی، با قلبی طوفانی، آرام می ماند و شکرگزار است… اوست که بالا می رود. بالاتر… نمی دانیم چند پله. چقدر… اما پروازها، در گرو همین سکوت ها و رضایت هاست. رضایت، در شرایط سخت. وگرنه رضایت از آسانی و راحتی که کاری ندارد.
اگر مرادِ تو این است، بی مرادیِ من تفاوتی نکند، چون مراد یار من است
منبع: مادر بانو